بسم الله
غمی بلند تر از غم حسین نیست...
پس تو ای قلم سکوت کن...
ح س ی ن ...حسین...
پادشاه غم ها...سلطان دردها...خدای مصیبت ها...
سکوت کن و به ناله ها گوش بده...
پس تو ای قلم سکوت کن...
دیوانه ها...بوی غریبی از سرزمین غریبی می آید...آماده هستید؟؟
یا محمد و علی
به قلم یک امُلیسم : محمد یگان
نظرات دیگران
بسم الله
پرنده دلم داره خفه میشه از این قفسی که واسش درست کردم...هر روز یه آب و دونی بهش میدم...میام کنارش باهاش حرف میزنم...خودمو یه طور نشون میدم که انگار داره با من حرف میزنه...هر چی تو ذهنم هست واسه حرفای اون تشبیه میکنم...ولی الان که خودمو توی یه قفس تاریک میبینم، میفهمم اون از من چی میخواست وچی میگفت...حرفش چیزی به جز پر زدن و خلاص شدن از این قفس سیاه نبود.دوست داشت یه روز در قفس باز بشه به سوی آسمونش پر بزنه؛ برسه به اونجایی که کسی نباشه به جز خودشو خودش...فهمیدم چقدر داره زجر میکشه ولی کاری نمیتونه بکنه جز اینکه هر روز آرزو پر زدنو برای خودش نقاشی کنه...هی منتظر باشه که یه نفر بیاد در قفسو باز کنه با لحن آرومی بگه تو آزادی برای همیشه..سخترین نقطه پر زدن جایی هست که،همه رو درحال پر زدن ببینی ولی خودت تو قفس زندانی باشی...و تنهایی هم براش تنهاست ...و آه میکشه و به نقاشی خودش فکر میکنه...نمیدونم وقتی در قفسو واسش باز کنم باور میکنه که دیگه میتونه بره هر جا که دلش میخواد...ولی هیچ وقت از کسی دلخور نمیشه چون خودش خواسته که پرنده باشه...
ولی...
بعضی وقتا که دیگه صبرش تموم میشه میزنه به سیم اخر و خودش و میزنه به در ودیوار قفس که با تمام وجود خودشو زخمی کنه و با صدای بلند جیغ میزنه یا میپرم یا میمیرم...صدای شکستنه دلشو هر کسی میتونه بشنوفه...خودشو داغون میکنه ولی هیچکس نیست که بگه چته...چرا خودتو اذیت میکنی...راهی نداری...و غم نامه ی قفسُ واسش میخونن...اره غم نامه...میگن که خودتو اذیت نکن یه روزی میشه که پر میزنی یه روز میشه که پرواز میکنی...یه روز میشه که آزاد میشی از تنهایی...و یه عالمه از این یه رو ز یه روزا...از یه چیزی میترسم که پر زدن یادم رفته باشه...
حیف که خستگی واسم تعریف نشده ...منتظر بمانم؟
حالا اگه یه پرنده از قفس پر بزنه برسه به اونجایی که همیشه فقط ازش شنیده بود و تنها آرزوش پرواز بود باید بهش حسودی کنیم یا ناراحت باشیم...؟؟
اره خیلی سخته که همه جا؛ یه جای خالی حس کنی،ولی وقتی به اون پرنده فکر میکنم میفهمم که باید بهش حسودی کنیم...نه دنبال دلیل رفتنش باشم...هر کسی یه روز میره...
ولی خیلی کم میشه ادما آسمونی بشن...
... ................... . ..... ..... و یه عالمه از این نقطه ها که واسم خودم فقط تعریف شده...!!
داداش حسن یه سال شد که پر زدی...؟؟
یه رفیقم میگفت به زبون خودش که :خودش داده خودشم هر وقت بخواد میگره...
یه سال...
زود گذشت؟؟
پرنده دلمو با کلام حضرت علی(ع) همیشه ساکت میکنم...
کسی که از دنیا اندوهیگن باشد از قضا الهی خشمناک است؛و آن کس که از مصیبت وارده شِکوه کند از خدا شکایت کرده است... .
نمیدونم چیه این حس..!!ولی اصلا باورم نمیشه که نیست...خدا همه چیزو هماهنگ میکنه...اگه هماهنگ نبود که بهش خدا نمیگفتن...
تنها ناراحتیم اینکه چرا از دستش دادم...چرا بیشتر کنارش نبودم از این حرفا...
بازم نقطه . . . . . . .مردم زنده کُش،مُرده پرست
همین...
به هیچ کسی ربطی نداره...:
داداش حسن خیلی میخوامت...
خدا صبر زمین ها رو زیاد کنه...(هماهنگه)
یا محمد و علی
ذکر اخر خیلی سفارشی فراموش نشه
التماس دعا هم که نداریم...
به قلم یک امُلیسم : محمد یگان
بسم الله
بابا چرا وقتی چند تا بچه فسقلی به خاطر یه فسقلی بزرگتر که با لباس زیبا و ظاهری اراسته ولی هدفی بی هدف یه قری به کمرشون میدن ما باید الکی یه طور نشون بدیم که خیلی هوارتا کار کردن؟؟
بابا به خدا تو مهره سوخته هستی بتمرگ سر گفتگو تمدن هات دیگه...چقدر خار هستی که اینا ازت حمایت میکنن...چقدر حقیر شدی که امریکا ازت حمایت میکنه...
فقط منتظرم که فرمان بیاد...
البته نباید این چیزا رو گنده نشون بدیم...در همون اندازه قر کمر بسته...ولی اخه ادم میسوزه دیگه...دو تا بچه مامانی بیان از ازادی حرف بزنن...پشتشون هم یکی باشه با یه سابقه ای درخشان در عرصه سیاست در مملکت ...(زرد)
دوم خرداد از تمام تقویم ها خط خورد...
کی میخوان بفهمم اینا...کور هستن یا کر؟؟
تیغ ها در گلو دارد اقامون...
.................................................
ر.ز: برای خالی شدن خود و چندی از رفقا گرفتیم یه فس زدیمشون...
ر.ز: و چون تهش یه خورده مونده بود سه تا از ماشین هایشان را پسسسس کردیم...
ر.ز:و برای کمی خنده گیساشون رو زدیم(پسرها)
...................................
یا محمد و علی
دعا؟؟؟
ذکراخر پرچم این وبلاگ...یادت نره!!
به قلم یک امُلیسم : محمد یگان
بسم الله
سلام علیکم خدمت خدا...( تریپ قهرم مثلا)
آخه این چه وضعشه؟یه لحظه جدی باشیم دیگه...این رسمشه؟؟
مگه چقدربه ما میخوای زندگی بدی که همش باید این طوری باشه؟
نه نه نه ... بزار حرفای من تموم بشه بعد...
بله نمازمم خوندم...تمام چیزایی که گفته بودی انجام دادم...
پس چی شد اون همه قول هایی که دادی؟؟
چی شد اون حرفایی که زدی؟؟
مگه نگفتی همیشه اگه یادم باشی موقعه سختی ها خوشگل تر کمکت میکنم؟؟؟
گفتی یا نه...اول اینو بگو...!!
پس کو...چرا دیگه اصلا نگام نمیکنی؟؟؟مگه من چه غلطی کردم...خوب آره گناه کردم،بعضی وقتا رفتم رو خط و سوختم
ولی در کل که بندگی کردم یا حداقل تو راه بندگی بودم...
پس حالا چرا الان که میگم خداااااااااااااااااااااااااااااا دیگه جواب نمیدی؟؟؟
سرت شلوغه؟؟
میدونم ولی به قول (یار) مگه بدا دل ندارن...
باور کن دیگه نمیشه اگه طوری نشه هاااااا!!
بیا بازم تریپ رفقات بزنیم...
یاد اون شبای آسمونی که همش در خونت چتر بودم...
باشه آشتی میکنم به شرطی که منتمو بکشی...نه نه نه غلط کردم گفتم یه چیز گفته باشم...من منت میشکم این دفعه مثل دفعه های قبل...ولی به حق اون ستاره ها چرا بعضی وقتا یه کاری میکنی که فکر کنم اصلا
منو آدم حساب نمی کنی یا هر چی صدات میزنم گوشی رو برنمی داری...
اگه قول بدی دیگه این طوری نباشی آشتی میکنم...
میدونستم قبول می کنی(چون دوسم داری)
ولی دیگه این طوری شه من پا پیش نمیزارم...
حالا شدیم مثل قدیما 2 تا رفیق با معرفت...
راستی این ستارالعیوب بودنتم خیلی باحاله ها ا ا ا
یا محمد وعلی
دعا واسه چیمه؟
ذکر آخر فراموش نشه...
به قلم یک امُلیسم : محمد یگان
بسم الله
شما با خط دیجیتالی ارتباط با خدا تماس گرفته اید لطفا برای ادامه ارتباط عقل خود را در حالت دیوانگی قرار دهید...
برای.....
برای...
برای...
برای غلط کردن شماره توبه را بزنید
درخواست شما پذیرفته نیست...بوق بوق بوق بوق...!!!
دریافت انتقادها و پیشنهادها: مادر تموم عالم
...............................
سلام...
خدایی این رسمشه؟؟
اخه مقصر هم خودتی دیگه بچه پرو...هی میای میگی اخرین بار ولی تازه میشه اولین بار...ولی باور کنید اخرین بارم...شما کمکم کنید که اخرین بارم باشه...شما اگه یه نگاهی به ما بکیند همه چیز حله ولی اینقدر سیاه شدیم که تو این چشمای دلبریتون جایی نداریم...
باشه ولی مارو از اونجا رد کردن شما هم میخوای رد کنی؟؟
به صندوق بنده نوازی مادرم سند شود....
دیلیوردییییییییییییینگ
...............................
جواب گدایی :
خیلی پرو هستی ولی کسی بیاد پیش ما برگشت نمی خوره ولی دفعه بعدی انتظار جواب نداشته باش...
امضا: امام غریبتون(هشتمین)
.................................
شما با خط دیجیتالی ارتباط با خدا تماس گرفته اید لطفا برای ادامه ارتباط عقل خود را در حالت دیوانگی قرار دهید...
برای غلط کردن شماره توبه را بزنید...
درخواست شما با واسطه قابل پذیرش می باشد...(سفارشی)
............................
ریز نوشت:
به روزی فکر میکنم که همه او را از خدا بخواهند...
.........................
یا محمد وعلی
التماس دعا اصلا
ذکر اخر فراموش نشه...
به قلم یک امُلیسم : محمد یگان
بسم الله
اسم جایی که توش هستیم چیه یا بهش چی میگن؟؟
دنیای مجازی!!
مجازیشو بی خیال به دنیاش بچسب...
نمیگن پارسی بلاگ ، وبلاگ های مذهبی، رفقا، لینکدونی و غیره...
اگه خدایی یه درصد هم فکر کنیم که اگه یه وقتی یه نفر با عقاید مختلف تر از ما بیاد وبلاگ مارو بخونه چه عکس العملی داره؟؟
حالا اگه بره یه وبلاگ اون طرفو بخونه چی میگه؟؟
به کدوم ور جذب میشه؟؟
من حرفام با امُل هاست(سیاسی،ارزشی،ورزشی،فرهنگی و...) ولاغیر نه وبلاگهایی که دل نوشته دارن یا کپی کتاب یا جزوه یا کپی متن چت یا کل کل یا بقیش...
تندرهای تند رو، رفتن تو قوطی وهیچ کسو نا کسی رو هم توش راه نمیدن میگیم چرا میگن اوه اوه این کافره چرا چون نمازشو اخر وقت میخونه با یه دختره حرف میزنه اصلا حرفشو نزن برو برو!!!
اگه همین مثال بره اونور چیکار میکنن؟! بهش احترام میزارن چیزای جدید،سایتهای بهتر و خیلی کارهای دیگه
چرا ما نباید این طوری باشیم...؟؟
تا میاد میگه من دنبال دختر هستم چی بهش میگیم؟؟دلیت ایگنور...
ولی اگه یه خورده فکر کنیم کجا هستیم میتونیم بهتر تصمیم بگیریم و افراط کاری نکنیم...مثلا بگیم بابا دختر چیه بابا خودتو عشقه اونم(سطح خیلی پاینشو گفتما) عکس العمل نشون میده، بعد همین طوری بحثو باز میکنیم تا وقتی که فقط بفهمه ارزش خودش بیشتر دفعه بعد مخش کار میکنیم...بزار اصلا ریا بشه به خدا تو همین نت کسی بود که دنبال سکس بود الان شده نماز اول وقتش فراموش نمیشه...(بعد از سه ماه)؟؟
ما باید در نهایت جذبه ، دنبال جذب باشیم نه دفع ؛ اسم اینجا دنیاست به خدا...یه خورده بکشیم بالا و خودمون تو خودمون اسیر نکنیم...
دراوج ارزش به عقاید به فکر جذب ارزش ها باشیم!! مهمتر از همه بفهمیم خودمون کجای دایره هستیم بعد همه رو از دایره بندازیم بیرون...!!(حرف خیلی زیاده ولی گوش کمه)
خدا کنه منظورمو رسونده باشم ولی فکر نکنم...
یا محمد و علی
هر کی واسه خودش دعا کنه!!
ذکر اخر فراموش نشه...
به قلم یک امُلیسم : محمد یگان
بسم الله
تا در مترو باز شد منم رفتم یه میله گرفتم که همینشم غنیمت، نمیشه اخه اگه بشینی یه اقا خودشو یه جور نشون میده که دهتا درد داره یا یه پیرمرد با زنش که ادم دلش واسش میسوزه یا یه مادری که بچه ی 6 ماهشو بغلشه یا نامزد یه خانمه که به آدم چشمک میزنه یا اصلا جا نمیشه بشینیم یا اگه بشنیم بمون میگن بی فرهنگ یا اگه بخوان زیادی بمون حال بدن میگن حیوان یا با کلاسیش میشه ندید بدید...ادم چیکار کنه؟؟
بعد از اینکه در بسته میشه همه شروع میکنن یا از گرونی یا بنزین یا امار بازی و از همه مهمتر بولوتوس بازی و اگه خیلی دیگه وقت شناس باشن؛
می خوابن (اگه بشه). ولی بیشتری ها در مورد همین یه دقه یی که داشتن وارد مترو می شدند حرف میزنن چند دسته میشن یا میخندن یا فوش میدن یا مینالن یا هیچی نمیگن...
همه اینا رو گفتم که یه مثال به روز زده باشم در مورد اینکه، اگه یه خورده توجه کنیم میتونیم این موضوع رو با رفقایی که وبلاگ مینویسن ربط داد...
نمیخوام همین جا نتیجه گیری کنم چون این طوری هر چی گفتم پنبه میشه...
فقط موضوع مهمی که بیشتر بهش توجه کنیم این که
همه جا، همیشه، همه جاست!! و همه جا،هیچ وقت مال ما نیست!!و یه محیط عمومی، افکار عمومی میطلبه،و اینکه همیشه به عقاید خودمون توجه نکنیم و بقیشو فکر کنی می تونی بگی ولی یه خورده بیشتر توجه کنیم که کجا هستیم...و قلم ما کجا نمایش داده میشه...
ریز نوشت:
وقتی یکی از رفقا یه مطلبی مینویسه دنبال یه هدف خاصی هست که فکر میکنه مخاطب شاید با خودش هم عقیده یا هم خط باشه و اخر هر متن به جایی واسه نظر دادن در موردمطلبش میزاره که نظرمون در مورد قلم یا مطلبش بگیم نه اینکه به روز شدن یا نشدن وخیلی از حرفای دیگه رو بیام اونجا بزنیم پس پروفایل واسه چیه؟ یه خورده بکشیم بالا خودمونو...!!
(یکی بیاد به خودت بگه ،بچه پرو)...!!؟
یا محمد و علی
التماس دعا نداریم
ذکر اخر فراموش نشه
به قلم یک امُلیسم : محمد یگان
بسم الله
به نقل از یکی...
زمانی که حسن به مهدکودک میرفتو من یادمه عشق مداد رنگی بود... ولی بلد نبود ازش استفاده کنه میزد تو آب تا پر رنگ تر بشه از اونجا من فهمیدم این ابرنگ دوست داره...در 6 سالگی کار با ابرنگو شروع کرد و
(ولی قبلش تو زمین خاکی کار کرده بود) حتی دو سه بار نفرسوم نقاشی با ابرنگ مهدشون شد...
به دلیل استعداد بالایی که داشت گذاشتیمش مدرسه ...
حسن خیلی باهوش و تیز بود به خاطر همین در اولین سال مدرسه
به کلاس ششم رفت و همه را متعجب کرد...
و به دلیل دوست داشتن کودکان همسنش و اردات خاصی که به آنها داشت به یونیسف دعوت شد برای سخنرانی و ارائه مقاله خودش
(در حال حاضر متن سخنرانی موجود نمی باشد)
و حسن با این عکس یونسفی به کودکان جهان درس محبت را آموخت و از همین جا بود که بهش میگفتن حسن حامی کودکان...
کسی که نقل می کرد گفت همشو یه جا نزن!!!
ریز نوشت مهم :
اینا همش بهونه بود که من این عکسو بزارم اینجا...
کاش همیشه نسیم بوی خوشی برای من به ارمغان می آورد...
یا محمد وعلی
ذکر آخر سفارشی می باشد...
به قلم یک امُلیسم : محمد یگان