سفارش تبلیغ
صبا ویژن

  دستهایم را دریاب...

شنبه 87 آبان 4 ساعت 7:27 عصر

بسم الله
لحظه ای فکر...
پشت سر خود را نگاه کن و کمی تامل...

آری...همه چیز سیاه به چشم می آید...
سوالی از خود...!!
مگر چشمی که سیاه است به خود سپیدی می بیند؟؟
به کجا چنین شتابان؟؟
دیگر گناه نا امیدی را برای خود نخر...
چه میگوئی؟
همه چیز سیاه است و هیچ فانوسی روشن نیست...
نگاهی به دل انداختم و چشم باز ولی کورم را بستم!!
صورتم را با خاکش رنگ کردم...نفسهایم زندانی بغضهایم شده اند...
به او خیلی نزدیک شدم...
سجده...
به التماس چشمانم افتادم تا برایم تر شوند...شدن ولی کافی نبود...
خودم را برای دلم به زانو درآوردم که شاید بشکند.
شکست...
بیهوش نگاهش شدم و چه زیبا بود آن همه زیبایی...
برایم باران را هدیه آوردن...
به گوشهایم این زمزمه میرسید...
برای بارانی شدن باید چترهای خود را بست و با تمام وجودت محو باران شد...
و این است آن نگاه بی منت خوب خوبان...
دلم دیگر برایش سیاهی معنی نداشت...
همه چیز روشن بود...آری...به همین سادگی...او نامش همین است...
بخشنده...
دوست دارم خدا
روشن شدن وقتی به زیبایی میرسد که،همیشه روشن بماند و این سخت ولی ممکن است...
امیدم به امیدت نا امید نخواهد شد...ای نازنینم...
یا محمد و علی
پرچم نقطه...
ذکر اخر فراموش نشه...


  به قلم یک امُلیسم : محمد یگان

  نظرات دیگران  


  ماه رمضون کجایی!!؟

پنج شنبه 87 شهریور 14 ساعت 12:46 صبح

بسم الله
سلام ماه خدا...سلام ماه خوشگله...سلام افطار...سلام سحر جون...
و سلام ماه آدم شدن...سلام ماه باز کردن قران بعد از یکسال...سلام ماه مسجد رفتن به خاطر افطار...
ماه خوشگله
دلم واسه ماه رمضون تنگ شده...
دیگه اصلا اون خوشگلی قدیما رو نمیشه تو چشماش دید...
(چون چشای ما دیگه جنبه دیدنشو ندارن)
اخه دیگه ماه رمضون،فقط جاش یه اسم مونده که اونم زیاد پررنگ نیست..
دلم تنگ شده واسه اون قدیما که هر روز بعد از افطار میگفتم خدا شکرت رفتم روز چهارم...پنجم....چقدر خودمو گنده میکردم...به رفیقام میگفتم من تا الان همشو گرفتم...
دلم تنگ شده واسه ماه رمضونا که تو کوچه خیابون کسی نبود که روزه خوری کنه...کسی نبود جلوت یه شیشه آب معدنی بره بالا...بود ولی اینقدر نامرد نبود...

دلم تنگ شده واسه اون ماه رمضونا که وقتی میرفتیم افطاری خونه فامیلامون سفره افطاری ساده بود
ولی دلهای ما خیلی ساده تر...
دلم تنگ شده واسه اون ماه خوشگله که میگفتیم اخ اخ روزه بودم چرا فوش دادم...دلم تنگ شده واسه سحر بلند شدن...دیگه سحر هم با ما قهر کرده...
فقط مونده بود ماه رمضون از دست ما دلگیر بشه...قصه دار بشه...
ماه رمضون ما شده...چند ساعت دیگه اذونه؟؟؟خداااا امروز یه خورده آب بخورم ولی فردا تا شب روزه میگیرم!!همش دنبال پیچیدنیم...بدو بدو شبکه 3...اخرشم نمازمون میشه ساعت 11...
یادش بخیر...ماه رمضونا اول نماز میخوندیم بعد افطار میکردیم...ولی همش رفته...تقصیر خودمه...مقصر خودم هستم...
دلامون دیگه آبی نیست مثل آسمون...
خوش به حال تو که هنوز ماه رمضون واست اون ماه قشنگه مونده...
دیگه وقتش رسیده...
باران اگه تو ماه رمضون بیاد چی میشه...پس آرزو میکنم...باران ببار!!
یا محمد و علی
ذکر اخر فراموش نشه... (تولدش بوده ها)
پرچم نقطه شده مثل همیشه...


  به قلم یک امُلیسم : محمد یگان

  نظرات دیگران  


  بدون شرح!!!

سه شنبه 87 شهریور 5 ساعت 8:34 عصر

بسم الله
 

                            بدون شرح


  به قلم یک امُلیسم : محمد یگان

  نظرات دیگران  


  رگباری به سوی پوچ ترین ها(1)

سه شنبه 87 مرداد 29 ساعت 7:10 عصر

بسم الله
اگه پست قبلی رو خونده باشید،اون طور که واضح است مهمترین هدفشون جذب نیرو برای کارهای خودشون
و سلسله کارهایی که باید انجام بدن تا به اهدافشون برسن.

اولین کار جذب نیرو...
برای اینکار هر چقدر بوجه درخواست کنند بهشون تعلق میگیره...هر آدمی هم جلوشون بخواد قد علم کنه،
کوتاهش میکنن...
برای شناسایی سراغ افرادی میرن که یه خورده از نظر مادی و معنوی پایین باشن...
کارهایی که برای جذب نیرو انجام میدن(به اختصار)
اگه فردی اون فاکتور هایی که گفتمو داشته باشه و دنبال ماجرا جویی هم باشه خیلی راحت تور میشه...
1- ایجاد یک محیط آروم و بی خطر

2- تامین نیازها از همه نظر(مادی مثل: مسکن،ماشین،وحقوق ماهانه)
3- دور کردن ار خانواده برای خالی کردن و پر کردن افکار و اهدافشون
(خار کردن غیر خود و بزرگ نشان دادن وهابیت در مرحله اول)
4- دادن اختیار و سپردن کارهایی که باعث خود باوری فرد میشه
(اگه فردی که خودش جذب شده باشه بتونه فرد دیگه ای جذب کنه
پولهای گنده وماشین های آنچنانی و تامین خواسته های فرد)
خلاصه اگه 5 به بعد بگم میترسم ازم آدرس بپرسید!!

یواشکی یه مقایسه هم بکنید!!؟؟!!؟؟!!
تو پست بعدی،چند مورد از کارهایی که برای به تور انداختن افراد انجام دادن؛ واستون مینویسم!!
یا محمد و علی
پرچم!! من که چیزی نمیبینم!!
ذکر اخر فراموش نشه...


  به قلم یک امُلیسم : محمد یگان

  نظرات دیگران  


  رگبار به سوی پوچ ترین ها

یکشنبه 87 مرداد 20 ساعت 8:3 عصر

بسم الله
وهابیت خاکستر زیر آتشی که برای روشن کردن خود حتی به خود رحم نمی کند...وهابیت یعنی دروغ در یک کلام...وهابیت وجود خارجی ندارد...(پوچ و تهی) وهابیت یعنی فرقه ای که با فریاد زدن اسلام ضربه های سنگین به اسلام زد و میزند...
(طالبان وهابیون متعصب وخشن و <القاعده>)

اگه چند دقیقه اخبار جهان رو گوش کرده باشید حتما دیدید یا به گوشتون خورده...
بمب گذاری های متعدد...حمله های انتحاری...کشتن بی مورد شعیان در بیشتر نقاط جهان...ممنوعیت های بی مورد فقط برای شعیان و...مشکلات شعیان عراق لبنان، پاکستان و افغانستان ... تخریب مکانهای مقدس شعیان،که تعصب زیادی روی آنها دارند ...و تخریب بارگاه ائمه اطهار علیه السلام...کمی فکر میتونه به ما کمک کنه که به این جواب برسیم...تفرقه میان شیعه و سنی...وتخریب عقاید و ارزش های دینی و
مذهبی وملی بخصوص شیعیان...
بزار خیالتون راحت کنم...اگه یه خورده ترس از خدا تو وجودتون باشه هیچ وقت
تو دام این کسایی که دم از بهترین زندگی یا بهترین خوشی ها
میزنن نخواهید افتاد...
سر یه جریانی و یه خورده فضولی گفتیم بریم چه خبره...!!
تقریبا اون چیزی که فکرشو میکردیم اتفاق افتاد...دونه به دونش..
در حال حاضر مثل اهنربا هستن و دنبال جذب افراد...

جذب افراد به خصوص جوانان و نوجوانان و افراد ساده لوح، یکی از مهمترین اهداف کذایی این افراد کذایی هست...
چه کسانی شلیک میکنند؟؟
اگه خبر بهشون برسه که طرف یه خورده دین و ایمونش مشکل داره یه خورده هم با نظام مشکل داره و از نظر مالی در حد متوسط به پایین سیر میکنه...خشاب افکار خودشو پر میکنه...ذهنشو میزاره روی رگبار...مخ طرفو نشونه میگره و ماشه رو میکشه....
یه طوری تخلیه میکنه ذهن طرفو وافکار و اهداف خودشو وارد میکنه،
که مثالش برای وقتی هست که همچین اتفاقی خدایی نکرده براتون بیوفته...
اون موقع میشه که دوست داره بچه حزب الهی ها رو خفه کنه...
خودشون طوری مظلوم میکنن و بچه شعیه ها رو ظالم که هر کسی باشه همونجا زار زار گریه میکنه...
این اهداف خوارک کسانی هست که یه خورده میلنگن روی عقاید و ارزش های دینی و شرعی حال خودشون...

احکام و عقاید و ارزش های خودشون انقدر شیرین و آسون و لذت بخش مطرح میکنن که ،
هر لحظه دوست داری اونا رو عمل کنی...
پس اگه همه اینا رو روی هم جمع کنیم...چند تا نکته در میاد ازشون:اول اینکه هیچ وقت نگید که من که خودم اخرشم..
.
عمرا بتونن من خر کنن...اطلاعات خودمون را افزایش بدهیم...!!
دوم اینکه یه خورده به اطراف خودمون بیشتر توجه کنیم...همه چیز رو ساده و بیخود در نظر نگیریم...
سوم اینکه حواسمون جمع کنیم...چون از هر دری که فکر کنید وارد میشن..
(مذهب،دین،اهل بیت،همسایه، رفاقت و جنس مخالف ...)
جایی که رفتی دیگه قابل برگشت نیست...هست ولی فقط جسم بدون روح...!!

خیلی دارن تبلیغ میکنن...و هدف اصلی،تخریب افکار جوانان و نوجوانان...
مواظب باشید...
بوی باران را حس میکنم...کمی صبر...سحر خیلی نزدیک است...
یا محمد وعلی
پرچم دیگه دیده نمیشه!!
ذکر اخر فراموش نشه


  به قلم یک امُلیسم : محمد یگان

  نظرات دیگران  


  امُل هم امُل های قدیم...

سه شنبه 87 مرداد 8 ساعت 12:53 صبح

بسم الله
بهش میگم اخه چرا...میگه چی چرا؟؟

میگم این چه وضع موهات؟؟
میگه مگه چشه...
میگم اون پشت مو چیه مثل دم موش می مونه

میگه ناقلا تو اسمشو از کجا بلدی!!!
میگم موهاتو بیخیال...اخه چرا رفتی ابروهاتو این شکلکی کردی؟؟
میگه خوب چی بود مثل پاچه بز شده بود...گفتم قبلا مگه بود پاچه بز نبود؟؟
گفت ای بابا تو هم که هی گیر بده...
میگم این زینگیل مینگیلا چیه به خودت آویزون کردی...میگه این یعنی من ایرانی اصیلم...
گفتم چرا شلوارت داره از کمرت میوفته...میگه خوب کمرم باریک دیگه...
میگم چرا کفشتو بزرگ تر از خودت خریدی ...میگه اندازه پام نبود...
میگم چرا اینقدر چشات رنگش عوض شده...میگه جوشکاری میرم...
میگم اسمت چیه...
میگه سولماز...!!
تو خونه چی بهت میگن...
کامران...
اسم مستعارم داری؟؟
اره داداش...بعضی ها بهم میگن کامی خوشگله...
منم گفتم جووووووووووووووووون.....!!!
من عاجزانه از جنس مونث خواهش میکنم...
1.اگر امگان دارد تریپ پارچه ای یا لی یا کتان بزنن و شبیه جنس مذکر بیرون بیان...
2.اگر امکان دارد چند نخ سیبیل یا اگر استعداد دارن یه خورده ریش روی صورتشون نگر دارن...
3. از ور داشتن ابرو جدا و اکیدا خودداری کنن!!
فعلا همین چند تا یادم بود...

شاید این طوری کمبود جنس مذکر زیاد به چشم نیاد...
یا محمد و علی
پرچم دیگه دیده نمیشه!!
ذکر اخر فراموش نشه...



  به قلم یک امُلیسم : محمد یگان

  نظرات دیگران  


  پ مثل یه پدر آسمونی...

سه شنبه 87 تیر 25 ساعت 4:23 عصر

بسم الله
همیشه دوست داشتم که وقتی روز پدر میاد مثل بقیه بچه ها برم پولهایی که این ور اون جمع کرده بودم ور دارم برم بازار یه چیزی واسه بابا جونم بخرم...
از یه ماه قبلش پس انداز کنم تا بتونم یه چیزی بخرم
که باباجونم خوشحال بشه...
این حرفا واسه اون قدیماست....خودمو میگم اینقدر پرو شدم که عین خیالم نیست که چند سال پیش روز شماری میکردم که روز پدر بیاد برم واسه خود شیرینی هم که شده واسه پدر کادو بخرم...معرفتا کمرنگ شده...مرام فسیل شده...غیرت کثیف شده...
تا دارمش میگم خدا شکر که دارمش ، یک سال به یک سال روی زبونم میاد اونم وقتی که به مشکلی چیزی رو به رو میشم...
ولی الان از بابام فقط یه پلاک مونده...چند تا تیکه لباس ...یه کاغذی که بهش میگن وصیت نامه...
بچه بودم بهم گفته بودن رفته تو آسمون...رفته پیش خوب خوبا...
یه خورده بزرگ تر شدم گفتن بابات رفت جبهه
واسه اینکه از تو و ناموست دفاع کنه...
یه خورده بزرگتر شدم...گفتم من دیگه تحمل ندارم ...من بابامو میخوام...
گفتن باباتو میخوای...
منو بردن پیش یه تیکه سنگ که چند تا نوشته روش بود...
گفتم،خب چرا منو آوردی اینجا...
به خیال خودم فکر کردم که اینجا قرار باباجونم ببینم...
انقدر خوشحال بودم که داشتم بال در می آوردم...
به مامانم نگاه کردم دیدیم داره گریه میکنه...
داره به اون تیکه سنگ نگاه میکنه یه خورده میخنده یه خورده گریه میکنه...
چادر مامانمو کشیدم گفتم ....مامان مامان چرا گریه میکنی...مگه قرار نیست بابا رو ببنیم؟؟
مامانم دیگه طاقت نداشت تو چشام نگاه کنه...
بغلم کرد...گفت پسرم...
بابا جونت الان کنارت نشسته...
یه لحظه جا خوردم...به نوشته های روی قبر که بیشتر توجه کردم با اون سواد چندم دبستانی تونستم بخونم:شهید؛میترسیدم بقیشو بخونم...
پدر
ولی وقتی بزرگتر شدم دیدیم که بهم میگم فرزند شهید...(افتخار میکنم)
اره رفقا من بابا ندارم ...بابام شهید شده ... ولی بابام خودش اومد تو خوابم گفت من همیشه پیشتم...هر وقت کاری داشتی به خودم بگو...هر وقت میخوای ناله بزنی بیا تو بغل خودم ناله بزن...
حالا هم خدا شکر میکنم که بابا دارم...
تازه خیلی خیلی شکر میکنم که یه بابای آسمونی دارم...
من خیالم از اون دنیا هم راحت چون باباجونم واسم پارتی بازی میکنه...
(دیگه دیگه)
هر سال روز پدر که میشه با مامانم میریم پیش بابا...بغل هم میشینیم گل میگمو گل میشنوفمیم...
و با صدای بلند میگم ...نه اصلا جیغ میزنم...
باباجونم...عشقم...تمام هستی ام...
دوست دارم به خدا...
(این قلم بی روحم تقدیم به داداش مسعود گلم(یگان یکُم) )
یا محمد و علی
پرچم دیگه دیده نمیشه...
ذکر اخر فراموش نشه...


  به قلم یک امُلیسم : محمد یگان

  نظرات دیگران  


  اینم یه جورشه!!!

یکشنبه 87 تیر 9 ساعت 1:8 عصر

به نام خدا
پ دات ن:از جایی که تمام اقشار مردم می توانند در مورد جامعه خود تصمیم گیری کنند و خودشون را در تمام مسائل با تمامی اطلاعات داشته و نداشته وارد کنند؛ تصمیم گرفتیم که مجمعی دایر کنیم و از این اقشار دلسوز استفاده کنیم...
شاید به جایی رسیدیم...
مرکز مشاوره تخصصی و خیلی تخصصی نونوایی مش قاسم با همکاری صنف تاکسیدارن و اهالی پارک نشین و با حضور افتخاری زیر دیپلم ردی های کشور وحتی غیره...
این مجمع با مشاوره در خصوص تمام مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی،ورزشی، فرهنگی و هنری...در خدمت تمام مردم و دولت و تمام مملکت می باشد...
دیگه دیگه
برخی از رشته های تخصصی این مجمع فوق تخصصی:
انتخاب رئیس جمهور مبنی بر معیار های شناخته شده توسط کارشناس مجمع یه خصوص مش قاسم...
(و بقیه افراد گروه تخصصی مش قاسم)
نقد و بررسی کلی و جامع ،عملکرد دولت نهم با مقایسه کردن با سال 52 الی 57 توسط کارشناسان سن بالای مجمع
(استفاده از تجربه های بزرگان)
تصویب بوجه کشور بر مبنای مشکلات مردم توسط مهندس اکبر
(گنده خط آزادی رسالت)
انتخاب وزرای کشور بر حسب کارایی و تشخیص صلاحیت توسط،در صف ایستادگان نونوایی مش قاسم
(شرکت مردم در تمام مسائل مهم کشوری)
بالا و پایین آوردن قیمت نفت و بنزین و دست بردن در سهمیه های بنزین توسط کارشناسان حاظر در مترو و ایستگتهای مترو
(وقت طلاتس این حرفا)
کم کردم قیمت مسکن و دعوا با صاحب خونه ها، حمایت از اجاره نشینان واستفاده از صندوق قرض الحسنه مجمع...
(خصوصی سازی مجمع)
اتنخاب رئیس فدراسیونهای ورزشی و از همه مهمتر سرمربی تیم ملی توسط اهالی گل کوچیک
(با نظارت مستقیم میثم کالدُس)
انتخاب سریال های و فیلم های سینمایی و نقد و بررسی و حتی تحلیل فیلم های صدا سیما توسط کارشناسهای مجرب و آموزش دیده،توسط بانوان در همه صنفهای مختلف
(پررنگ کردن حضور بانوان در مسائل کشوری)
حذف کنکور و اشتغال جوانان و ازدواج جوانهای بالای 35 سال و بررسی تمامی مشکلاتی که بر سر راه است توسط گروهی تخصصی که از ذکر اسامی آنها معذوریم...
و خیلی از مسائل حاشیه که باعث فیلتر شدن مجمع می شود...
مشکلات ممکلتی و فرا مملکتی خود را به ما بسپارید...
لازم به ذکر است که این مجمع داری مدرک خیلی عالی از انگلیس فارشنالی میباشد...(اسم یه شرکت)
گرفتن زورکی ایزو نود پنج هزار از خیلی جاها...
هدف از شما رسیدن به هدف با ما
بر میگردیم...
با ما تماس بگیرید...
رئیس مجمع....امضا ...نقطه سر خط

 


  به قلم یک امُلیسم : محمد یگان

  نظرات دیگران  


  عشق مثل مادر...

دوشنبه 87 تیر 3 ساعت 7:59 عصر

بسم الله
ولادت مادر تموم عالمیان به خصوص بچه سادات تبریک میگم...
ولی چرا هر کاری میکنم که خوشحال باشم نمیتونم...
اخه خیلی وقت نمیشه که از فاطمیه گذشته...
یا
عشق
بهترین اسمی که میشد واسه این روز بزارن همین اسم بود...
روز مادر...
خیلی خیلی مدیون مادرم هستم...
هر کاری کنم عمرا بتونم اندازه نوک سوزنی محبت مادرم رو جبران کنم...یعنی یه چیز میگم یه چیز میشنُفی ها...
با خودکار قرمز روی یه کاغذ سفید که اندازش بی نهایت بود با فونتی که توی هیچ کاغذی جا نمیشه نوشتم که:
مادرم...مادرم...خیلی دوستت دارم...یعنی اگه امُلی بگم...مادر جون خیلی میخوامت به خدا...

مادر...
میمش از محبتش میاد...الفش از آرامشش میاد... دالش از دلبریش میاد...
رشم از حروف الفبا میاد...

بازم میگم که خیلی دوست دارم...
یا محمد و علی
پرچم نقطس
ذکر اخر فراموش نشه


  به قلم یک امُلیسم : محمد یگان

  نظرات دیگران  


  چند شبی با امام رضا (ع) جون

یکشنبه 87 خرداد 19 ساعت 11:12 صبح

بسم الله
قرار بود 4 شب مشهد باشیم...خیر سرم با خانوداه ام رفته بودم..در صورتی که یه بار موقع رفت دیدیمشون یه بار هم موقع برگشت...
..................
اول که تا رسیدیم رفتم سر کوچه تا گنبد طلای اقامون رو ببینم...رسیدم به خیابون امام رضا سرمو اوردم سمت راست...دستمو گذاشتم رو سینم...سلام اقاجونم...سلام اقای پولدارم...سلام امام رئوفم...سلام امام رضا...یه چایی هم خوردیم اومدیم..تا این حد....

...................
بعد یه نمه استراحت رفتم حرم...مثلا قیافمو یه طوری کردم که اره دلم تنگ شده بود امام رضا...قربون کفترات برم از این لوس بازیا...
خلاصه رسیدم دم در اونجا که میگردن بمب نداشته باشی...رفتم تو صحن جامع رضوی...دیدیم همه وایسادن دارن یه چیز میخونن...دیدیم اذن دخول...گفتم مگه اذن دخول این همه طولانیه...؟؟ما هم اذل دخول خودمون رو خوندیم با صدای گنده...
اذن دخول حرمممممممتو یا ابالفضل...5 الی 6 بار اینو خوندیم دیدیم ملت دارن سینه میزنن....فکر کردن خبریه...سریع پیچیدیم به بازی...
تقریبا غروب شده بود خودمو رسوندم سقا خونه و رو به رو پنجره فولا...نشتم رو به رو گنبد طلا ارباب...یه خورده گریه مریه کردیم...بعد مثل این خوره ها نشتم به تمام ملت اس ام اس زدم من کجامو اینا تا دلشون بسوزه...به دلم این اومد...:تو که گنبد طلا داری...مادرت قبری نداره...حالا تو غریبی یا مادرت...خلاصه سند تو ال کردیم...
نماز مغرب و همونجا خودنیمو البته اونجا زنونه بود باید میرفتم سمت راست، مردونش....!!!

یه چیزی اقا یه حشراتی بود بین پروانه و مگس!!باید میدیدی ملت چه خود زنی نمیکردن...سر نماز میمود رو گوش طرف ...بنده خدا یه مشت تو گوشش میزد که این حشره هه بمیره خودش سکته میکرد...مگه گذاشتن بنمازیم ما...نماز تموم شد...گشنگی غلبه کرد بر اینکه برم حرم زیارت!!!رفتیم بیرون یه شبر کاکایو با کیک کاکایویی خوردیم به نیت کوبیده...
حالا سیر شده بودیم دوباره رفتم این دفعه از صحن گوهرشاد رفتم تو حرم اقامون...اخ اخ اون بوی عطر خاص حرم که بهم خورد گفتم باید بخوابم این طوری زشته خوابالویی برم پیش امام رضا...گفتم چه کنم چه نکم...بر حسب تجریه رفتم رواق امام خمینی...رسیدیم اونجا دیدیم به به همه دارم نماز شب میخونن ولی نمیدونم چرا افقی دارن میخونن...ما رفتیم تو کار نماز شب افقی...کفشامو جفت کردم گذاشتم زیر سرمو ...شب بخیر از این حرفا...
طرفا ساعت 2 بود که از این پر پری هست خادم دستشون میگرن دیدیم تو حس کردم رفته تو گوشم...پریدم..حاجی گفت پاشو پسرم اینجا که جای حواب نی...5متر رفته اونور تر همه گرفتن دوباره خوابیدن من موندم بین خواب و بیداری..بقلیم گفت بخواب نیم ساعت نیم ساعت میاد...گفتم دمت گرم پسرم...

ما که دیگه پاشدیم رفتیم وضو بگیریمو بریم پیش اقام ..چون خدایی دیگه دلم داشت پر میزد...داشتم میرفتم سمت ضریح بود هر جا بود بوس کردم...دیگه لبام بوی آهن گرفته بود...رسیدم به بهشت...رسیدم به جنون...رسیدم به عشق...رسیدم به تموم جانم...کمربندمو محکم کردم...یه سری تکون دادم سینه هامو دادم جلو زدم به جمعیت...هر کی بود له شد زیر تنه هام...بعد جیک ثانیه شبکه ها ضریح تو دستم بود ولی از نظر حجمی 100 درصد کم شده بودم...
دیدیم یکی داره میگه محمد پاشو پاشو رسیدیم مشهد....چشام باز کردم که تو خیابون امام رضا هستمو داریم میریم سمت حرم...
ر.ز:جاتون خالی بود خیلی شلوغ بود...
ر.ز:اتفاقاتی که افتاد یه نموره طنزیش کردم یه وقت جدی نگری

خیلی خوش گذشت...
واسه هیشکی دعا نکردم...
یا محمد و علی
ذکر اخر فراموش نشه



  به قلم یک امُلیسم : محمد یگان

  نظرات دیگران  


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
: لیست کامل یاداشت های این وبلاگ :