بسم الله
عارف وارسته ملکى تبریزى درباره عید فطر آورده است: عید فطر روزى است که خداوند آن را از میان دیگر روزها بر گزیده است و ویژه هدیه بخشیدن و جایزه دادن به بندگان خویش ساخته و آنان را اجازه داده است تا در این روز نزد حضرت او گرد آیند و بر خوان کرم او بنشینند و ادب بندگى بجاى آرند، چشم امید به درگاه او دوزند و از خطاهاى خویش پوزش خواهند، نیازهاى خویش به نزد او آرند و آرزوهاى خویش از او خواهند ونیز آنان را وعده و مژده داده است که هر نیازى به او آرند، بر آوره و بیش از آنچه چشم دارند به آنان ببخشند و از مهربانى و بنده نوازى، بخشایش و کارسازى در حق آنان روا دارد که گمان نیز نمىبرند.
یک ماه گذشت و نفهمیدیم چطوری اومد و رفت...
انشالله هر چیزی که از خدا درخواست کردید هر چی زودتر بهتون برسه...
به ما که خوش گذشت(افطاری)
بازم عیدتون مبارک...
راستی خدایی این موقع های شادی یاد رفقا باشیم...
یه عالمه مبارک
یا محمد وعلی
التماس دعا داریم این دفعه
به قلم یک امُلیسم : محمد یگان
بسم الله
منم آن امانت تو بر روی خاک هستی
منم آن که خود و خودش را گم کرده
منم آن گناهکاری که خودش را میان گناهانش پنهان کرده
منم که بدون نور نگاهت،چشمانم همیشه تاریک می ماند
و منم آن حقیر
خودم را برای خود معرفی کردم که شاید یادم آید چه بودم و حال چه هستم،یادم بیاید که روزی
بهترین بنده تو بودم و بودم ...بودم
با دلی شکسته وقلبی پرازامید به دیدارت آمده ام تا تمام فعل های بودنم را به هستم و خواهم بود
بسرایی
و به این امید نا امدیم مکن
باز هم جا مانده ام و رو سیاهم که همیشه آخرین دیدار،دیدار تو را انتخاب میکنم...آمده ام تا
همیشه اولین و اخرین دیدارم برای دیدن جمال روی تو باشد
وتنها دلخوشیم این است که خود را بنده تو میدانم و با همین نام هست که پیشت کمی آبرو دارم
به گناهان خود اعتراف میکنم تا شاید دل خودم را برای خودم راضی نگه دارم
آری،من همان بنده گناهکار تو هستم که لحظه ای از لحظات زندگی ام را وقف تو نکرده ام ...
و هیچگاه به یاد تو نبودم
خدایا از کرده ی خود شرم سارم و با قلبی مطمئن وروحی پر از امید به سویت آمده ام و با
همه این بی ملایمتی هایم تو همیشه با عفو و بخشش بر من منت نهادی
از تو میخواهم فرصتی اندک بر من عطا فرمایی تا به لطف تو برای همیشه بنده صالح تو شوم
و من را مانند نوزادی قرار ده که اولین لحظه ی زندگی خود را با گریه ای به رنگ فراغ
نقاشی میکند
رسم پریدن و به اوج رسیدن را اولین سرمشق زندگی ام قرار ده
دوست دارم پرنده ای شوم از دیار عشاق که با نگاهت به آسمانها برسم
و مرا در زمره ی پرستو هایت قرار بده تا با آنها به سویت پرواز کنیم
دیگر نمی خواهم لکه های گناه مرا از تو پنهان سازد،پس هیچ گاه از رحمت و عفو تو نا امید
نخواهم شد
این قطرات اشک من است که از سوی تو برای من به ارمغان آمده است و از تو انتظاری جز این نداشتم
و دیگر هیچ سیاهی در خود نمیبینم چون تو بر من نگاه کردی
و حال با صدای بلند فریاد میزنم که من بنده ی تو هستم
و به یاد یارم زمزمه میکنم
اَشْهَدُ اَنْ لا اِله إلاَّ اللّه، وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه
اَشْهَدُاَنَّ علیً وَلیُ الله
این بار آسمان برای من بارید...
همیشه یاد یارمون باشیم
یا محمد وعلی
ذکر اخر فراموش نشه
دعا اصلا...!!
به قلم یک امُلیسم : محمد یگان
بسم الله الرحمان الرحیم
سلام بر رمضان، سلام بر فطرت قنوت، سلام بر حروف الهی تکلم، سلام بر آبروی عاشقان، سلام بر آینه مشتعلان، سلام بر سیمای مسرور تجلی، سلام بر نگارخانه شهود، سلام بر ساکنان شهر رمضان، شهری که حریرستان ذکر است، شهری که در آن نور می روید، شهری که هر ایوانش هزاران شعله گل دارد و آب را سیمای ماهرویان بستان خدا روشن می کند و فواره ها را دست معشوق ازل به بالا می کشد و ماذنه ها را شانه پرهیزکاران نگاه داشته است.
شهری که در آن پیوسته باران به خاطر دل های تشنه کبوتران می بارد، خورشید به زمین می آید تا خوشه های کال را به تابستان برساند.
سارها فریاد دانه ها را می شنوند و مرغابیان مسیر کوچکشان را به کوچه های قلب آدمیان تغییر می دهند و پله های رنگین کمان پر از عبور پروانه های بی پروای عشق است.
رمضان شمعی است که از خانه علی (ع) از صدها و صدها سال پیش تاکنون قلب های پروانه وار ما را به خود دعوت می کند.
در این ماه است که جان تشنه به سرچشمه صاحب الزمان (عج) می رسد.
در این ماه است که به چشم دل درخواهیم یافت که جهان یک باغ تذهیب شده است که در آن هیچ قناری بدون اذن باغبان عشق آواز نمی خواند.
در رمضان، از ساعت سحر، اذان خروسان برمی خیزد و نماز قناریان آغاز می شود. هر بلبلی یک ختم قرآن چهچهه می زند و هر گنجشکی یک سیلو نیایش برمی چیند
چه بسیار گناهان که در این ماه محو می شوند و چه بسیار عیب ها و زشتی ها که پوشانیده می
شوند
التماس دعا ندارم
ذکر آخر فراموش نشه
یا محمد و علی
با تخلص
به قلم یک امُلیسم : محمد یگان