بسم الله
به نقل از یکی...
زمانی که حسن به مهدکودک میرفتو من یادمه عشق مداد رنگی بود... ولی بلد نبود ازش استفاده کنه میزد تو آب تا پر رنگ تر بشه از اونجا من فهمیدم این ابرنگ دوست داره...در 6 سالگی کار با ابرنگو شروع کرد و
(ولی قبلش تو زمین خاکی کار کرده بود) حتی دو سه بار نفرسوم نقاشی با ابرنگ مهدشون شد...
به دلیل استعداد بالایی که داشت گذاشتیمش مدرسه ...
حسن خیلی باهوش و تیز بود به خاطر همین در اولین سال مدرسه
به کلاس ششم رفت و همه را متعجب کرد...
و به دلیل دوست داشتن کودکان همسنش و اردات خاصی که به آنها داشت به یونیسف دعوت شد برای سخنرانی و ارائه مقاله خودش
(در حال حاضر متن سخنرانی موجود نمی باشد)
و حسن با این عکس یونسفی به کودکان جهان درس محبت را آموخت و از همین جا بود که بهش میگفتن حسن حامی کودکان...
کسی که نقل می کرد گفت همشو یه جا نزن!!!
ریز نوشت مهم :
اینا همش بهونه بود که من این عکسو بزارم اینجا...
کاش همیشه نسیم بوی خوشی برای من به ارمغان می آورد...
یا محمد وعلی
ذکر آخر سفارشی می باشد...
به قلم یک امُلیسم : محمد یگان
سلام....
_الو؟
_الو؟!!!!
سلام
_آقای مجسمه هستن؟
امجسمه نداریم آقا ....
_بابا همون کوفی جون خودمون رو میگم.
.
.
.
.
من موندم تو کی هستی...
فقط اسم باسه خودش در کرده...
فقط ادم دور خودش جمع میکنه یه اسم بین المللی هم انداخته تنگش...
بچه پرو تو پس خودت چیکاره ای...
چرا میزاری همه بات بازی کنن... یه خورده به خودت بیا..
خیر سرت اسمت رئیس سازمان ملل... سازمان امریکا به مدیریت انگلیس ومرده خوری اسرائیل بود که بهتر می شد. بابا زشته مردم چی میگن... خاک تو سرت که یه خورده از خودت جنم نداری...
_آقا لطفا مودبانه تر صحبت کنید!
اقای عنان با تو هم هستم با اون ریش خوشگلت...
نمی تونی جلو این بچه پرو ها وایسی بیا پایین ما خودمون میریم بالا...ولی خدایی تو جهان همه ضد ما هستن به جز خودیا که خودتون میدونید کیان...؟؟!!
جدی میگمااا... فکر کن رو حرفم... کشور های عربی رو که دیگه نگو .مخصوصا اون کوچولوی کنار خلیج همیشه فارس.. اینا که اصلا نمیدونن امریکا کیه... تو جیب جا میشه... فقط تا یه چیز میشه دستشونو میبرن بالا چون یه دفعه اقا امریکا تحریمشون نکنه...وای وای وای! جیزه!
یه نگاه کنید... از همه طرف محاصره امریکا و اسرایئل هستیم.. ولی بدبختی اینه که خاک بر سرا جرات ندارن بگن به ما چه..
اقای عنان با تو هستم ...
-بله گوش میدم.
واقعا که مجسمه هستی...
.
اقا جان اخه چرا گیر دادای به این بنده خدا... خوب اینم دستش بستس دیگه... کاری نمیتونه بکنه... همون سازمان امریکا به مدیریت انگلیس و مرده خوری اسرائیل قشنگ تره ..
هی بخش نامه ضد ایران صادر میکنن... هی باسه ما جک درست می کنن... که چی بشه.. نه موشی جون عمت که چی مثلا گیر دادای به ما...اون قبلیا هم همین غلطا رو کردن ولی هیچی نشدن... ما 27 سال هست که تحریمیم و به جا شکست داریم همین طور پیشرفت میکنیم... برو برو همون مرده ها رو بشور...باور کنید ما خودمون به آژانس باج دادایم وگرنه نمیتونست این قدر ما رو بازی بده...
هر کی می خواد تحریم کنه بکنه... این جوری مردم ما استوار تر میشن... حالا ببین من کی گفتم.. گوش نکن..
ما هستیم تا جان در ما هست... مگه نه؟؟
یا علی وعلی وسید علی مددی..
به قلم یک امُلیسم : محمد یگان
بعد از زیارت مزار شهدا، رفتیم برای فاتحه خونی اقوام...!!
وقتی رسیدیم اونجا یه چیزایی دیدیم که باعث شد اینارو بنویسم ؟؟
خودمو دارم میگم که خیلی وجه وجوه میکنم. موندم که چی جوری تو اون یه تیکه بتونم دوام بیارم ،خیلی سخته نه؟
حالا من گناهکار چی کار کنم با اون کوچی قبر،اینو بی خیال فشار قبر چیکار کنم. یا علی!! سوال ها رو چه جوری جواب بدم.یعنی خدا به من زبون میده ... چیکار کنم..؟
الان یه لحظه تصور بکن .. مردی ودارن جنازتو میشورن ..بعدش دارن کادو پیچش میکنن.... بعد میزارنت تو یه قبر کوچولو که نمیتونه دستتو حتی تکون بدی... بعد یه چند تا سنگ روت میزان...بعدم که از همون که ساخته شدی روت میریزن...
دیگه دستت به هیچی نمیرسه به جز اعمالت..
حالا محمد برو هی گناه کن..خاک بر سرت..
دیگه چیکار میخوای بکنی به جز التماس...
بعد یه صدایی میاد:
خاموش باش که ما به تو بیم دادیم از این احول ..ولی تو لبیک نگفتی... همانا جزا بدکاران عذاب باشد...
یا الله... یا ثارالله...
دارم به خودم میگم که یه خورده به خودت برس...یه خورده تجدید نظر کن.. ببین کجای کاری بدبخت... . ببین اعمالت میتونه ابروتو بخره یا نه .. بدبخت... بیچاره
همیشه تو زندگیمون هر از چند باری تلنگر میخوریم که بابا اینقدر به فکر این دنیا کثیف نباش!!. فکر اون دنیاتم باش.. فکر ابروت باش که اگه ازت پرسیدن شیعه کدام امام بودی بتونی بگی... خودمونم میفهمیم که از طرف خدا بوده تلنگره ..ولی کیه که گوش بده...
یه نیم ساعت آدم میشیم بعد دوباره میشیم همون آدم قبلی...
اینارو ندیدما...!! اینا رو دیدم که اینا به مخ نداشتم رسید!!
به قلم یک امُلیسم : محمد یگان