بسم الله
قرار بود 4 شب مشهد باشیم...خیر سرم با خانوداه ام رفته بودم..در صورتی که یه بار موقع رفت دیدیمشون یه بار هم موقع برگشت...
..................
اول که تا رسیدیم رفتم سر کوچه تا گنبد طلای اقامون رو ببینم...رسیدم به خیابون امام رضا سرمو اوردم سمت راست...دستمو گذاشتم رو سینم...سلام اقاجونم...سلام اقای پولدارم...سلام امام رئوفم...سلام امام رضا...یه چایی هم خوردیم اومدیم..تا این حد....
...................
بعد یه نمه استراحت رفتم حرم...مثلا قیافمو یه طوری کردم که اره دلم تنگ شده بود امام رضا...قربون کفترات برم از این لوس بازیا...
خلاصه رسیدم دم در اونجا که میگردن بمب نداشته باشی...رفتم تو صحن جامع رضوی...دیدیم همه وایسادن دارن یه چیز میخونن...دیدیم اذن دخول...گفتم مگه اذن دخول این همه طولانیه...؟؟ما هم اذل دخول خودمون رو خوندیم با صدای گنده...
اذن دخول حرمممممممتو یا ابالفضل...5 الی 6 بار اینو خوندیم دیدیم ملت دارن سینه میزنن....فکر کردن خبریه...سریع پیچیدیم به بازی...
تقریبا غروب شده بود خودمو رسوندم سقا خونه و رو به رو پنجره فولا...نشتم رو به رو گنبد طلا ارباب...یه خورده گریه مریه کردیم...بعد مثل این خوره ها نشتم به تمام ملت اس ام اس زدم من کجامو اینا تا دلشون بسوزه...به دلم این اومد...:تو که گنبد طلا داری...مادرت قبری نداره...حالا تو غریبی یا مادرت...خلاصه سند تو ال کردیم...
نماز مغرب و همونجا خودنیمو البته اونجا زنونه بود باید میرفتم سمت راست، مردونش....!!!
یه چیزی اقا یه حشراتی بود بین پروانه و مگس!!باید میدیدی ملت چه خود زنی نمیکردن...سر نماز میمود رو گوش طرف ...بنده خدا یه مشت تو گوشش میزد که این حشره هه بمیره خودش سکته میکرد...مگه گذاشتن بنمازیم ما...نماز تموم شد...گشنگی غلبه کرد بر اینکه برم حرم زیارت!!!رفتیم بیرون یه شبر کاکایو با کیک کاکایویی خوردیم به نیت کوبیده...
حالا سیر شده بودیم دوباره رفتم این دفعه از صحن گوهرشاد رفتم تو حرم اقامون...اخ اخ اون بوی عطر خاص حرم که بهم خورد گفتم باید بخوابم این طوری زشته خوابالویی برم پیش امام رضا...گفتم چه کنم چه نکم...بر حسب تجریه رفتم رواق امام خمینی...رسیدیم اونجا دیدیم به به همه دارم نماز شب میخونن ولی نمیدونم چرا افقی دارن میخونن...ما رفتیم تو کار نماز شب افقی...کفشامو جفت کردم گذاشتم زیر سرمو ...شب بخیر از این حرفا...
طرفا ساعت 2 بود که از این پر پری هست خادم دستشون میگرن دیدیم تو حس کردم رفته تو گوشم...پریدم..حاجی گفت پاشو پسرم اینجا که جای حواب نی...5متر رفته اونور تر همه گرفتن دوباره خوابیدن من موندم بین خواب و بیداری..بقلیم گفت بخواب نیم ساعت نیم ساعت میاد...گفتم دمت گرم پسرم...
ما که دیگه پاشدیم رفتیم وضو بگیریمو بریم پیش اقام ..چون خدایی دیگه دلم داشت پر میزد...داشتم میرفتم سمت ضریح بود هر جا بود بوس کردم...دیگه لبام بوی آهن گرفته بود...رسیدم به بهشت...رسیدم به جنون...رسیدم به عشق...رسیدم به تموم جانم...کمربندمو محکم کردم...یه سری تکون دادم سینه هامو دادم جلو زدم به جمعیت...هر کی بود له شد زیر تنه هام...بعد جیک ثانیه شبکه ها ضریح تو دستم بود ولی از نظر حجمی 100 درصد کم شده بودم...
دیدیم یکی داره میگه محمد پاشو پاشو رسیدیم مشهد....چشام باز کردم که تو خیابون امام رضا هستمو داریم میریم سمت حرم...
ر.ز:جاتون خالی بود خیلی شلوغ بود...
ر.ز:اتفاقاتی که افتاد یه نموره طنزیش کردم یه وقت جدی نگری
خیلی خوش گذشت...
واسه هیشکی دعا نکردم...
یا محمد و علی
ذکر اخر فراموش نشه
به قلم یک امُلیسم : محمد یگان
بسم الله
چیه نگا داره؟؟
دیوونه ندیدی؟؟
خوب بزار حرفمو بزنم بعد بگو تو فلانی تو چیزی
بعضی وقتا میشه که آدم کلش داغ میکنه...
میخواد هر چی که تو زندگیش هست خراب کنه...
دیگه اون موقع دل و عقل اسیر دیوانگی میشن...
میفهمی؟؟
هر حرفی بگی، میزنه...!!
خوب نزن...گناه دارم
اخه میدونی چیه...
دنیا خیلی قشنگه...خیییییییییلی...
ولی اخه آدم وقتی تو کف جایی باشه که فقط ازش شنیده،خیلی دوست داره بهش برسه...
وقتی چشامو باز میکنم میبنم هنوز روی زمینم حالم ازش بهم میخوره...
از اینجا شروع میشه که یواش یواش تموم جون آدم آتیش میگره...
بخصوص جیییییییگرش...
ولش کن...اگه ادامه بدم میشه مثل وقتی که خودمو تو آیینه میبینم...
خلاصه اینکه...بعضی وقتا آدم حالش بی حال میشه...
دست خودشم نیست...
فقط یه چیزی بگم...:::
حلالم کنید!!!
باز هم منتظر بارانم و چشمامو به آسمون میدوزم...
فقط به زمزمه ها گوش میدم تا شاید...
نقطه هایی که فقط واسه خودمو،خودش تعریف میشه
........
یا محمد و علی
التماس دعا ندارم...
ذکر اخر فراموش نشه...
به قلم یک امُلیسم : محمد یگان