بسم الله
مارا فراموش کردید...
http://www.shiaupload.ir/images/39809940984936197918.jpg
یا محمد و علی
ذکر اخر فراموش نشه
پرچم خاکی شده است...
به قلم یک امُلیسم : محمد یگان
بسم الله
ولادت مادر تموم عالمیان به خصوص بچه سادات تبریک میگم...
ولی چرا هر کاری میکنم که خوشحال باشم نمیتونم...
اخه خیلی وقت نمیشه که از فاطمیه گذشته...
یا
به قلم یک امُلیسم : محمد یگان
بسم الله
من میخوام بنویسم ولی این قلم حرکت نمیکنه روی کاغذ...
التماس کردم...
و جمله ای با بغض و حرص داغی برایم نوشت...
گفت خواهد آمد آن مرد بزرگی که انتقام ..... را بگیرد...
و قلم خاموش شد و با چشمانی پر از اشک ...سکوت کرد
به قلم یک امُلیسم : محمد یگان
نظرات دیگران
بسم الله
رفیقی که هیچ وقت نا رفیقی نمیکنه...
رفیقی که اصلا بلد نیست با کسی قهر کنه...
رفیقی که هیچ وقت تنهات نمیز(ظ)(ذ)(ض)اره...
هیچ وقت از رفقات کم نمیزاره...
اگه باهاش رفقات کنی،بدجوری بهت حال میده...
عمرا یکی مثل اون پیدا کنی...
اگه گمش کنی،راحت میتونی پیداش کنی...
با معرفت...با مرام...عشق...همه چیز تموم...
اینقدر با معرفت و با مرام که اگه تنهاش بزاری،بازم میاد دنبالت...
اخه این حرفا...این کلمات...این جمله ها هیچ کدومشون نمیتونن رفقاتشو معنی کنن...
هر جای دنیا هم بگردی شبیهش پیدا نمیکنی...
اخه میدونی چیه...
هیچ رفقاتی مثل رفقات با خدا نمیشه...اخه خیلی تک این رفقات...تک هم فقط واسه خود خدا معنی میشه...
باور کن راست میگم...امتحان کن...منم اول قبول نداشتم..میگفتم نمیشه که اون خداست...نمیاد با من رفقات کنه که...ولی دست رفقات بهش دادم...مثل چیز پشیمون شدم که چرا اینقدر دیر اومدم پیشش...حالا خود دانی...
نارفیق منم...نامرد منم...اگه بدی کردم مقصر خودمم...
این معرفتُ از خودش یاد گرفتم...که بگم اره!!!
I KHEYLI KHEYLI LOVE KHODA JOOONAM
یا محمد و علی
رفیقم هوامو داره...
ذکر اخر فراموش نشه...
به قلم یک امُلیسم : محمد یگان
بسم الله
بیرق ما چادر خاکی توست...
اونهایی که ادعا دارن ...
اگه تونستی واسه 5 دقیقه چادر مشکی تو این گرما سرت کنی،بیا رو صورتم گل بمال...
کی میگه همه چیز عوض شده...
کی میگه پرچم اومده پایین...
پرچم خوشگلی که با رنگ مشکی سیله میزنه تو آسمون پس چیه؟؟
تو که تمام رنگهای روی صورت به آبرنگ تبدیل میشه از شدت گرما...
تو که تا یه خانم چادری می بینی بهش میخندی که تو این گرما !!!...
بیا واسه یه بار امتحان کن...
میاد روزی که همین بیرق سیله بزنه تو صورت رنگارنگت...
بیرق ما چادر خاکی توست...
هزار سال هم بگذره ... و نسل حیوانات نوین بیشتر بشه...
بیرق مادرم اون بالا بالاها سایه میشه واسه خورشید و تمام ستاره هاش...
خدایی دلم نیومد نگم...
یا محمد و علی
پرچم نقطس...
ذکر اخر فراموش نشه...
به قلم یک امُلیسم : محمد یگان