سفارش تبلیغ
صبا ویژن

  نمازی؛کمر شکن

چهارشنبه 89 اردیبهشت 1 ساعت 3:43 عصر

بسم الله
شیر آبو باز میکنی یه صورت میشوری و دستو یه خورده خیس میکنی کلتو پاتو، بین این کارا میگم وضو گرفتن،وسطشم چشام به تلویزیون
تریپ نماز خوندن:یه شلوار کردی پاره با یه زیر پوشه نخکش
اذان واقامه که خدافز
تلویزیون یه خورده زیاد میکنم میرم چند متر اونور تر وایمیسم،یه چپ و راست نگاه میکنم دستا تا جایی که حال داشته باشم بالا میاد
تا کلمه ا..اکبر میگم به جای اینکه بگم بسم الله الرحمن الرحیم شروع میکنم روییداد ها و اتفاقاتی که در طول روز پیش اومده رو تحلیل کردن
تو این مدت بسیار کوتاهه خوندن حمد و سوره تمام کوفتگی های بدن خودمو با چنتا حرکت انفجاری بدر میکنم...
قُلنج شکستن پا و دست که جز ارکان نمازه
تحلیل روز یه لحظه استاپ میشه تا خمو راست بشمو دوباره بیام بالا
دوباره شروع میشه دارم حمد میخونم، فکرم تو اون مغازه هست که چرا پول پاره گرفتم بهش چیزی نگفتم،ای ای ای دیدی دهن سرویس انگاری طلب داشت
خلاصه اعمال مستحبی که بیخیال یه دستارو بالا میاریم یه چیز میگم دوباره پایین و باز هم خمو راستی دیگر
تشهد که میشه یه خورده جو میگرتت فاز معنوی تمام وجودتو میگره به خصوص اگه فوتبال داشته باشه(بهترین حالت برای فوتبال دیدن)
خب حالا رکعت سوم صدای فکر کردنات میاد پایین میشه تقریبا پچو پچ کردن...اخ اخ حالا یه صحنه چیزم میاد تو ذهنت از خدا خواسته میگی استغفرالله وربی و اتوب اله(ذکر مستحبم گفتم تازه)
خمو راست دیگر...
رکعت چهارم،اینجا که میرسم دیگه باید همه مسائل رو جمع بندی کنم خیلی سخته دیگه، اینجا هست که هیچی از نماز نمیفهمم،بعد از جمع بندی و نتیجه گیری از تحلیل مسائل روز برای اخرین بار خم میشی و کلتو به مهر میزنی میای بالا...
سلام اخر:اینجا که میشه میگی ای بابا این شد نماز به فکر همه چیز بودم به جز نماز خوندنم بعد میگی نماز بعدی ایشالله
السلام علیکم ورحمه ا...وبرکاته
دستا بالا پایین، کله چپو راست...مهر پرته یه گوشه بعد میگی خب خب چی شد، چند چندن ....فیلمه چی شد...
و این داستان همیشه در حال تکرار
نمازم تموم شد...
جالبیش اینجاست که ادم سر نماز همچین متنی رو از مخش در بیاره
یا محمد و علی
ذکر اخر فراموش شدنی نیست
پرچم در دست تعمییر


  به قلم یک امُلیسم : محمد یگان

  نظرات دیگران  


: لیست کامل یاداشت های این وبلاگ :