• وبلاگ : يگان امُل هاي مدرنيسم نشده ... امُليسم
  • يادداشت : چند شبي با امام رضا (ع) جون
  • نظرات : 11 خصوصي ، 42 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3      >
     

    يک پيتزاي خوب ميتونه کامل باشه

    يک ساندويچ خوب ميتونه کامل باشه

    هديه کامل به شما: 20% تخفيف جهت پذيرايي تا 30 نفر از مهمانان در روز تولدتان.

    کامل = کاملا خوشمزه

    + علي 
    آقاي امل من در نظرات ني نامه در پست شما، هيچ گونه توهيني نه به شما و نه به معصومين نديدم.ايشون فقط نظرشون رو راجع به يك واقعه تاريخي گفتند.اين دليل نمي شه كه شما اونطور و دور از شئون انساني و اسلامي در ني نامه قلم فرسايي كنيد. جنابعالي مي تونستيد از اول اقدام به نشر نظراتتان به همراه مستندات و مداركي كه موجود هست، انجام بديد.شما با اون كاري كه كرديد به فرض اينكه همه مستندات شما حقيقت هم داشته باشه،نظرشون بر مي گرده. مردم وقتي ميبينند كه افرادي با اين نوع گفتار ناپسند بيرق دفاع از معصومين رو بدست گرفتند هضم اصل مسئله براشون سخت ميشه.در واقع اين نوع دفاع از معصومين (ع) صد در صد نتيجه معكوس خواهد داد.حقيقتش من با اون ذهنيتي كه از نوشته اول شما در ني نامه به من دست داد،رغبت خوندن مطالب بعدي تون رو از من گرفت.با وجود اينكه به نظرم كامل و مفيد بودند.
    پاسخ

    بسم الله...من از ايشون عذر خواهي كردم...به خاطرت جسارتم ...شما هم به كار خودتون برسيد فكر نكنم اقاي ني نامه وكيل وصي بخواد...يا محمد وعلي
    بازم تا دلت بخواد هست. حيف که ديگه جا نميشه اينجا بنويسم.اما تو برو اين لينكا رو بخون:

    http://www.noor-alzahra.blogfa.com

    www.safreeshgh.blogfa.com/rss.aspx

    www.pool118l.mihanblog.com/Rss.ASPX

    http://mst.parsiblog.com/rss.aspx

    http://www.kanoon-ansar.net/html/modules.php?op=modload&name=News&file=article&sid=186

    http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=44

    http://shamimkavosh.blogfa.com/post-3.aspx

    http://www.mosalman.net/vb/showthread.php?t=3899

    http://www.roshd.org/per/subs/show.asp?code=71

    http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?frame=1&bank=maghalat&id=105

    ولي در اخر بايد بگم ...من منتظر هستم که با شما يه قرار داشته باشم...تا هم حرفامون رو بزنيم هم معني چند تا واژه نامفهوم رو براي شما مفهوم کنم...يا محمد وعلي...(من رفتم حموم)

    ادامه...
    منابع شيعه:در باره شهادت صديقه شهيده ، روايات فراواني در كتاب‌هاي شيعه وجود دارد كه حتي مي‌توان در اين باره ادعاي تواتر كرد ، ما در اين جا به جهت اختصار فقط به دو روايت اشاره مي‌كنيم :
    «سليم بن قيس» به نقل از «سلمان فارسى» آورده است:
    فقالت فاطمة عليها السلام : يا عمر ، ما لنا ولك ؟ فقال : افتحي الباب وإلا أحرقنا عليكم بيتكم . فقالت : ( يا عمر ، أما تتقي الله تدخل على بيتي ) ؟ فأبى أن ينصرف . ودعا عمر بالنار فأضرمها في الباب ثم دفعه فدخل .
    كتاب سليم بن قيس ، تحقيق اسماعيل انصارى، ص 150 .
    ... حضرت زهرا(عليها السلام) فرمود: اى عمر، ما را با تو چه كار است؟ جواب داد: در را باز كن و گرنه خانه تان را به آتش مى كشيم! فرمود: اى عمر، از خدا نمى ترسى كه به خانه من وارد مى شوى؟! ولى عمر ابا كرد از اين كه برگردد. عمر آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعله ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز كرد و داخل شد... .
    مرحوم كليني در كافي مي‌نويسد :
    مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنِ الْعَمْرَكِيِّ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ أَبِي الْحَسَنِ (عليه السلام) قَالَ : إِنَّ فَاطِمَةَ (عليها السلام ) صِدِّيقَةٌ شَهِيدَةٌ ...
    الكافي، الشيخ الكليني ، ج‏1، ص 458 ، باب مولد الزهراء فاطمه عليها السلام ، ح2
    ادامه...
    پشيماني ابوبكر در آخرين روزهاي زندگي :
    معمولاً هر شخصي در آخرين روزهاي زندگيش و هنگامي كه احساس مي‌كند مرگ به او نزديك شده است ، مهمترين سخنان خود را گفته و اساسي‌ترين سفارش‌ها را مي‌كند .
    ابن أبي قحافه نيز در آخرين روزهاي عمرش ، سخناني گفته است كه شنيدن آن‌ها واقعيت‌هاي بسياري را آشكار مي‌كند ؛ هر چند كه او حتي در اين جا نيز از گفتن تمام حقايق خودداري كرده است ؛ اما همين اندازه‌اش نيز براي اثبات بسياري از مسائل كفايت مي‌كند .
    وي در آخرين روزهاي عمرش ، اعتراف مي‌كند كه دستور هجوم به خانه صديقه طاهره را صادر كرده است . تعدادي از علماي اهل سنت ؛ از جمله شمس الدين ذهبي (748هـ ) در تاريخ الإسلام ، در تاريخ زندگي ابوبكر ، محمد بن جرير طبري در تاريخش ، ابن قتيبه دينوري در الإمامة والسياسة ، ابن عساكر در تاريخ مدينه دمشق و ... چنين مي‌نويسند :
    عبد الرحمن بن عوف در بيماري ابوبكر بر او وارد شد و بر وي سلام كرد ، پس از گفتگويي ، ابوبكر به او چنين گفت :
    أما إني لا آسى على شيء إلا على ثلاث فعلتهن ، وثلاث لم أفعلهن ، وثلاث وددت أني سألت رسول الله صلى الله عليه وسلم عنهن : وددت أني لم أكن كشفت بيت فاطمة وأن أغلق علي الحرب .
    تاريخ الإسلام ، ج3 ، ص118 و تاريخ الطبري، ج 2، ص 619، ج 3 ص 430 ط دار المعارف بمصر و الامامة والسياسة - ابن قتيبة الدينوري ، تحقيق الزيني - ج 1 - ص 24 و تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 30 - ص 422 و شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 2 - ص 46 – 47 و المعجم الكبير - الطبراني - ج 1 - ص 62 و مجمع الزوائد - الهيثمي - ج 5 - ص 202 – 203 و مروج الذهب ، مسعودي شافعي ، ج1 ،‌ ص290 و ميزان الاعتدال - الذهبي - ج 3 - ص 109 و لسان الميزان - ابن حجر - ج 4 - ص 189 و كنز العمال ، المتقي الهندي ، ج 5 ، ص631 و ... .
    من به چيزي تأسف نمي‌خورم ، مگر بر سه چيز كه انجام دادم و سه چيزي كه انجام ندادم و سه چيزي كه كاش از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) مي‌پرسيدم : دوست داشتم خان? فاطمه را هتك حرمت نمي‌كردم هر چند براي جنگ بسته شده شود ... .
    جالب اين است كه برخي از علماي اهل سنت ، به خاطر حفظ آبروي ابوبكر ، روايت را اين گونه تحريف مي‌كند :
    أما إني ما آسى إلا على ثلاث فعلتهن ، وثلاث لم أفعلهن ، وثلاث لم أسأل عنهن رسول الله صلى الله عليه وسلم . وددت أنى لم أفعل كذا ، لخلة ذكرها . قال أبو عبيد : لا أريد ذكرها .
    قال : ووددت أني يوم سقيفة ...
    معجم ما استعجم - البكري الأندلسي - ج 3 - ص 1076 – 1077 .
    آگاه باشيد که من بر سه چيز که انجام دادم غصه مي خورم ؛ و سه چيز که انجام نداده ام ، و سه چيز که دوست داشتم آن را از رسول خدا مي پرسيدم .
    دوست داشتم که من فلان کار را نمي کردم !!! به علتي که آن را ذکر کرد ؛ ابو عبيده مي گويد : من نمي خواهم بگويم ابو بکر چه گفت ( ولي مي دانم )...
    تصحيح ضياء المقدسي :ضياء‌ المقدسي كه ذهبي در تذكرة الحفاظ ، ج4 ، ص1405 و 1406 ، از وي با عناوين الإمام العالم الحافظ الحجة ، محدث الشام ، شيخ السنة ، جبلاً ثقة ديّناً زاهداً ورعا عالماً بالرجال ، ياد مي‌كند ، اين روايت را تصحيح كرده و مي گويد :
    هذا حديث حسن عن أبي بكر .
    الأحاديث المختارة ، ج10 ، ص88-90 .
    اين روايتي نيکوست از ابو بکر .
    توثيق علوان بن داود البجلي :ابن حجر عسقلاني و شمس الدين ذهبي ، بعد از نقل روايت پشيماني ابوبكر ، اشكال سندي كرده و مي گويند : علوان بن داود البجلي منكر الحديث بوده است . ما در اين جا به چند جواب اكتفاء مي‌كنيم :
    ابن حبان او را توثيق كرده است :
    ابن حبّان ، در كتاب الثقات ، ج8 ، ص526 وي را توثيق كرده است كه اين خود بهترين دليل بر وثاقت اين شخص است .
    ادامه...

    محمد حافظ ابراهيم (1287-1351هـ):
    محمد حافظ ابراهيم ، شاعر مصري كه به شاعر نيل شهرت دارد ، ديواني دارد كه در ده جلد چاپ شده است . وي در قصيده معروف به «قصيده عمريّة» ، يكي از افتخارات عمر بن خطاب اين دانسته كه در خانه علي عليه السلام آمد و گفت : اگر بيرون نياييد و با ابوبكر بيعت نكنيد ، خانه را به آتش مي‌كشم ولو دختر پيامبر در آن جا باشد .
    جالب آن است كه وي قصيده‌اش را در يك جلسه بزرگ قرائت كرد و حضار نه تنها بر او خرده نگرفتند ؛ بلكه تشويق كردند و به وي مدال افتخار نيز دادند .
    وي در اين قصيده مي‌گويد :
    وقولة لعلي قالها عمر أكرم بسامعها أعظم بملقيها
    حرقت دارك لا أبقي عليك بها
    إن لم تبايع وبنت المصطفى فيها
    ما كان غير أبي حفص بقائلها أمام فارس عدنان وحاميها .

    ديوان محمد حافظ ابراهيم ، ج1 ،‌ ص82 .
    و گفتاري كه عمر آن را به علي (عليه السلام) گفت به چه شنونده بزرگواري و چه گوينده مهمي ؟!
    به او گفت : اگر بيعت نكني ، خانه‌ات را به آتش مي‌كشم و احدي را در آن باقي نمي‌گذارم؛ هر چند دختر پيامبر مصطفي در آن باشد .
    جز ابو حفص (عمر) كسي جرأت گفتن چنين سخني را در برابر شهسوار عدنان و مدافع وي نداشت +
    .
    عمر رضا كحالة (معاصر) :
    وي اينگونه نقل مي کند :
    وتفقد أبو بكر قوماً تخلفوا عن بيعته عند علي بن أبي طالب كالعباس، والزبير وسعد بن عبادة فقعدوا في بيت فاطمة، فبعث أبو بكر إليهم عمر بن الخطاب، فجاءهم عمر فناداهم وهم في دار فاطمة، فأبوا أن يخرجوا فدعا بالحطب، وقال: والذي نفس عمر بيده لتخرجن أو لأحرقنّها على من فيها. فقيل له: يا أبا حفص إنّ فيها فاطمة، فقال: وإن....
    اعلام النساء : ج 4 ، ص 114.
    ابو بکر عمر را به دنبال عده اي که از بيعت با او سرباز زده بودند _ از جمله عباس و زبير و سعد بن عبادة _ و نزد آقا امير المؤ منين علي عليه السلام در خانه حضرت زهرا تحصن کرده بودند فرستاد ، عمر آمد و آنها را صدا زد که بيرون بيايند آنها در خانه بودند و از بيرون آمدن ابا کردند ، عمر هيزم طلب کرد و گفت : قسم به آنکه جان عمر در دست اوست يا بيرون بيائيد و يا اينکه خانه را با اهلش به آتش مي کشم . به گفته شد اي اباحفص (کنيه عمر) در اين خانه فاطمة است ، او گفت اگرچه فاطمه هم باشد ( خانه را به آتش مي کشم ) .
    عبد الفتاح عبد المقصود :اين دانشمند خبير و شهير مصري ، داستان دربارِ هجوم به خان? وحي را در دو مورد از كتاب خود آورده است كه ما به آن‌ها اشاره مي‌كنيم :
    إنّ عمر قال : والذي نفسي بيده ، ليخرجنَّ أو لأخرقنّها علي من فيها ... ! قالت له طائفة خافت الله ورعت الرسول في عقبة : يا أبا حفص ! إن فيها فاطمة ... ! فصاح لا يبالي : و إن ... ! واقترب وقوع الباب ، ثم ضربه واقتحمه ... وبدا له عليّ ... . ورنّ حينذاك صوت الزهراء عند مدخل الدار ... فإن هي إلاّ رنة استغاثة أطلقتها : يا أبت رسول الله ...
    تستعدي بها الراقد بقربها في رضوان ربّه علي عسف صاحبه ، حتي تبدّل العاتي المدل غير إهابه ، فتبدّد علي الأثر جبروته ، وذاب عنفه وعنفوانه ، و ودّ من خزي لو يخرَّ صعقاً تبتلعه مواطئ قدميه ارتداد هدبه اليه ... .
    وعند ما نكص الجمع ، وراح يفرّ كنوافر الظباء المفزوعة أمام صيحة الزهراء ، كان عليّ يقلّب عينيه من حسرة وقد غاض حلمه ، وثقل همّه ، وتضبضت أصابع يمينه علي مقبض سيفه كهمّ من غيظه أن تغوض فيه ... .
    الإمام علي بن أبي طالب ، عبد الفتاح عبد المقصود ، ج4 ، ص274-277 و ج1 ، ص192-193 .
    ادامه...
    عمر گفت : قسم به كسي كه جان عمر در دست او است ، بيرون بياييد و الا خانه را بر سر ساكنانش به آتش مي‌كشم ! گروهي كه از خدا مي‌ترسيدند و حرمت پيامبر را در نسل او نگه مي‌داشتند ، گفتند : اي أبا حفص ! فاطمه در اين خانه است . و او بي پروا فرياد زد : باشد ! عمر نزديك آمد و در زد ، سپس با مشت و لگد در كوبيد تا به زور وارد شود ، علي (عليه السلام) پيدا شد .
    صداي ناله زهرا در آستانه خدا بلند شد . آن صدا ، طنين استغاثه‌اي بود كه دختر پيامبر سر داده و مي‌گفت : پدر ! اي رسول خدا ...
    مي‌خواست از دست ظلم يكي از اصحابش او را كه در نزديكي وي در رضوان پروردگارش خفته بود ، برگرداند ، تا كه سركش گردن فراز بي پروا را به جاي خود نشاند و جبروتش را زايل سازد و شدّت عمل و سختگيريش را نابود كند و آرزو مي‌كرد قبل از اين كه چشمش به وي بيفتد ، صاعقه‌اي نازل شده او را در يابد .
    وقتي جمعيت برگشت و عمر مي‌خواست همچون آهوان رميده ، از برابر صيحه زهراء فرار كند ، علي از شدت تأثير و حسرت با گلوي بغض گرفته و اندوهي گران ، چشمش را در ميان آنان مي‌گردانيد و انگشتان خود را بر قبضه شمشير فشار مي‌داد و مي‌خواست از شدت خشم در آن فرو رود .
    و باز در همان كتاب مي‌نويسد :
    و هل علي السنة الناس عقال يمنعها أن تروي قصة حطب أمر به ابن خطاب فأحاط بدار فاطمة ، و فيها علي و صحبه ، ليکون عدة الاقناع أو عدة الايقاع ؟..
    علي أنّ هذه الأحايث جميعها و معها الخطط المدبرة أو المرتجلة کانت کمثل الزبد ، أسرع إلي ذهاب و معها دفعة إبن الخطاب !..
    أقبل الرجل ، محنقاً مندلع الثورة ، علي دار علي و قد ظاهره معاونوه و من جاء بهم فاقتحموها أو شکوا علي الإقتحام .
    فاذا وجه کوجه رسول الله يبدو بالباب ـ حائلا من حزن ، علي قسماته خطوط آلام و في عينيه لمعات دمع ، و فوق جبينه عبسة غضب فائر و حنق ثائر ...
    و توقف عمر من خشيته و راحت دفعته شعاعا . توقف خلفه ـ امام الباب ـ صحبه الذين جاء بهم ، إذا رأوا حيالهم صورة الرسول تطالعهم من خلال وجه حبيبته الزهراء . و غضوا الأبصار ، من خزي أو من استحياء ؛ ثم ولت عنهم عزمات القلوب و هم يشهدون فاطمة تتحرک کالخيال ، وئيدا وئيدا ، بخطولت المحزونة الثکلي ، فتقترب من ناحية قبر أبيها ... وشخصت منهم الأنظار و أرهفت الأسماع اليها ، و هي ترفع صوتها الرقيق الحزين النبرات تهتف بمحمد الثلوي بقربها تناديه باکية مرير البکاء :
    « يا أبت رسول الله ... يا أبت رسول الله ... »
    فکأنما زلزلت الأرض تحت هذا الجمع الباغي ، من رهبة النداء .
    و راحت الزهراء و هي تستقبل المثوي الطاهر تستنجد بهذا الغائب الحاضر :
    « يا أبت يا رسول الله ... ماذا لقينا بعدک من إبن الخطاب ، و إبن أبي قحافة !؟ .
    فما ترکت کلماتها إلا قلوبا صدعها الحزن ، و عيونا جرت دمعا ، و رجالا ودوا لو استطاعوا أن يشقوا مواطئ أقدامهم ، ليذهبوا في طوايا الثري مغيبين .
    المجموعةالکاملة الامام على بن ابيطالب، عبدالفتاح عبدالمقصود، ترجمه سيد محمود طالقانى، ج1، ص190 تا 192.
    مگر دهان مردم بسته و بر زبانها بند است كه قصه هيزمي را که زاده خطاب دستور داده بود که در درب خانه فاطمه جمع کنند بازگو نكنند ؟!
    آري زاده خطاب دور خانه را که علي و اصحابش در آن بودند محاصره کرد تا بدين وسيله آنان را قانع سازد يا بي محابا بتازند !
    همه اين داستان ها با نقشه‌اي از پيش طرح شده يا ناگهاني پيش آمد . مانند کفي روي موج ظاهر شد و اندکي نپائيد که همراه جوش و خروش عمر از ميان رفت ! ... اين مرد خشمگين و خروشان به سوي خانه علي روي آورد و همه همدستانش دنبال او به راه افتادند و به خانه هجوم آوردند يا نزديک بود هجوم آورند ، ناگهان چهره اي چون چهره رسول خدا ميان در آشکار شد ـ چهره ايکه پرده اندوه آنرا گرفته آثار رنج و مصيبت بر آن آشکار است ، در چشمهايش قطرات اشک مي درخشد و بر پيشانش گرفتگي غضب هويدا بود ... عمر به جاي خود خشک شد و آن جوش و خروشش چون موج از ميان رفت ، همراهانش که دنبالش به راه افتاده بودند پشت سرش در مقابل در بُهت زده ايستادند ، زيرا روي رسول خدا را از خلال روي حبيبه اش زهرا (سلام الله عليها) ديدند ، سرها از شرمندگي و حيا به زير آمد و چشمها پوشيده شد ، ديگر تاب از دلها رفت همين که ديدند فاطمه مانند سايه اي حرکت کرد و با قدمهاي حزن زده لرزان اندک اندک به سوي قبر پدر نزديک شد ... چشمها و گوشها متوجه او گرديد ، ناله اش بلند شد باران اشک مي ريخت و با سوز جگر پي در پي پدرش را صدا مي زد
    « بابا اي رسول خدا ... اي بابا رسول خدا ! ... »
    گويا از تکان اين صدا زمين زير پاي آن گروه ستم پيشه به لرزه درآمد ... باز زهرا نزديک تر رفت و به آن تربت پاک روي آورد و همي به آن غايب حاضر استغاثه مي کرد :
    «بابا اي رسول خدا... پس از تو از دست زاده خطاب وزاده ابي قحافة چه برسر ما آمد!» ديگر دلي نماند که نلرزد و چشمي نماند که اشک نريزد ، آن مردم آرزو مي کردند که زمين شکافته شود و در ميان خود پنهانشان سازد .
    ترجمه برگرفته شده از کتاب علي بن ابي طالب تاريخ تحليلي نيم قرن اول اسلام ـ ترجمه المجموعة الکاملة الامام على بن ابيطالب، عبدالفتاح عبدالمقصود ـ مترجم سيد محمود طالقانى ، ج 1 ، ص 326 تا 328 ، چاپ سوم ، چاپخانه افست حيدري

    ادامه...

    ابن تيميه حراني (728هـ) :وي بعد از نقل سخن علامه حلي رضوان الله تعالي كه گفته بود :
    وهذا يدل على إقدامه علي بيت فاطمة عند اجتماع أمير المؤمنين والزبير وغيرهما فيه .
    و اين (شواهد گذشته) دلالت دارد که هنگامي که امير مومنان و زبير و غير او در خانه فاطمه گرد آمدند ، او ( عمر ) بر اين خانه هجوم آورد .
    عمل خليفه اول را در هجوم به خانه صديق طاهره سلام الله عليها ، اين گونه توجيه مي‌كند :
    وغاية ما يقال إنه كبس البيت لينظر هل فيه شيء من مال الله الذي يقسمه وأن يعطيه لمستحقه ...
    منهاج السنة ، ج4 ، ص220 .
    نهايت جوابي که داده مي شود آن است که عمر به زور وارد خانه شد تا ببيند آيا چيزي از بيت المال دراين خانه است تا آن را گرفته و بين مستحقان قسمت کند !!! .
    بايد از ابن تيميه و طرفدارانش سؤال كرد كه چگونه مي‌شود كه در خانه سرور زنان اهل بهشت ، مالي باشد كه آن حضرت از تقسيم آن در بين مستحقانش خودداري كرده باشد ؟! آيا اين توهين صريح به دختر رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نيست ؟ابي الفداء (732هـ) :وي در تاريخش مي‌نويسد :
    ثم إن أبا بكر بعث عمر بن الخطاب إلى علي ومن معه ليخرجهم من بيت فاطمة رضي الله عنها وقال إن أبوا فقاتلهم فأقبل عمر بشئ من نار على أن يضرم الدار فلقيته فاطمة رضي الله عنها وقالت إلى أين يا بن الخطاب أجئت لتحرق دارنا قال نعم أو تدخلوا فيما دخل فيه الأمة فخرج حتى أتى أبا بكر فبايعه .
    وكذا نقله القاضي جمال الدين بن واصل وأسنده إلي ابن عبد ربّه المغربي .
    تاريخ ابوالفداء، ج1، ص156 طبع مصر بالمطبعة الحسينية .
    ابو بکر عمر را به نزد علي و همراهيان وي فرستاد تا ايشان را از خانه فاطمه بيرون آورد ؛ و گفت اگر ممانعت کردند پس با ايشان جنگ بنما . پس عمر با مقداري آتش به سمت ايشان آمد تا خانه را به آتش بکشد . پس فاطمه عليها السلام او را ديد و گفت به کجا مي روي اي فرزند خطاب . آيا آمده اي که خانه ما را به آتش بکشي؟ گفت آري مگر اينکه همان کاري را بنماييد که مردم کردند . پس علي بيرون آمده به نزد ابا بکر رفت پس با وي بيعت نمود.صفدي (764هـ) :انّ عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتّى ألقت المحسن من بطنها.
    الوافى بالوفيات ، ج5 ، ص347 .
    عمر در روز بيعت به شکم فاطمه ضربه اي زد که منجر به سقط شدن محسن از شکمش شد

    . ابن حجر عسقلاني (852هـ) و شمس الدين ذهبي (748هـ ):ابن حجر عسقلاني در لسان الميزان و ذهبي در ميزان الإعتدال مي‌نويسند :
    إنّ عمر رفس فاطمة حتّى أسقطت بمحسن.
    لسان الميزان ، ج1 ، ص268.
    عمر به فاطمه لگد زد که سبب سقط محسن گرديد

    )!!!(حواست هست؟؟ اينا رو خود سني ها دارن ميگنا!!! اينا خودشون كه اين همه عمر و ابوبكر و اينا رو قبول دارن دارن ميگن ما اين كارا رو كرديم. من نميدونم تو ميپري وسط بگي نه آقا شما ها نكرديد من ميدونم شماها نكرديد؟؟؟من نميدونم ولي فكر كنم هر ادم عاقلي كه مسلمون هم نباشه ميتونه بفهمه واقعيت چيه...)ابو وليد محمد بن شحنه حنفي (817هـ):ثم إن عمر جاء إلى بيت علي ليحرقه على من فيه فلقيته فاطمة ( عليها السلام ) . فقال : ادخلوا فيما دخلت فيه الأمة .
    روضة المناظر في أخبار الأوائل والأواخر ( هامش الكامل لابن الأثير ) ، ج11 ، ص 113 ( ط الحلبي ، الأفندي سنة 1301 ) .
    عمر به خانه علي آمد تا آن را با کساني که در آن بودند به آتش بکشد ، پس فاطمه او را ديد ؛ عمر به او گفت : در آن چيزي که همه امت در آن وارد شدند ، وارد شويد ( بيعت با ابو بکر)

    ادامه...

    ابن عبد البر قرطبي (368 -463هـ) :ابن عبدالبر قرطبى مي گويد :
    فقالت لهم: إن عمر قد جاءني وحلف لئن عدتم ليفعلن وايم الله ليفين بها
    الاستيعاب، ابن عبدالبر قرطبى، ج3، ص975 ؛ المصنف، ابن ابى شيبه، ج8، ص572 .
    پس فاطمه به ايشان گفت : عمر به نزد من آمد و قسم خورد که اگر دوباره به اينجا آمديد قسم به خداوند که چنين و چنان مي کنم . و قسم به خدا که وي چنين خواهد کرد .مقاتل بن عطية (505هـ) :ان ابابكر بعد ما اخذ البيعة لنفسه من الناس بالارحاب و السيف و القوة ارسل عمر، و قنفذاً و جماعة الى دار على و فاطمه(عليهما السلام) و جمع عمر الحطب على دار فاطمة(عليها السلام) و احرق باب الدار .
    الامامة و الخلافة، مقاتل بن عطيه ، ص160 و 161 كه با مقدّمه اى از دكتر حامد داود استاد دانشگاه عين الشمس قاهره به چاپ رسيده، چاپ بيروت، مؤسّسة البلاغ .
    هنگامى كه ابوبكر از مردم با تهديد و شمشير و زور بيعت گرفت ، عمر ، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه (عليها السلام) فرستاد ، و عمر هيزم جمع كرد و درِ خانه را آتش زد ... .

    شهرستاني (548هـ) :فقال أي النظام إن عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتى ألقت الجنين من بطنها وكان يصيح أحرقوا دارها بمن فيها وما كان في الدار غير علي ، وفاطمة ، والحسن ، والحسين ، انتهى وفي ذيل الصفحة زيادة هذه الكلمة ( ألقت المحسن من بطنها ) .
    الملل والنحل للشهرستاني المتوفى سنة 548 ، ص 83 .
    نظام گفته است که عمر در روز بيعت به شکم فاطمه ( عليها السلام) ضربه زد که منجر به سقط شدن نوزاد وي از شکمش شد . و فرياد مي زد اين خانه را با هر که در آن است به آتش بکشيد ؛ و در خانه به جز علي و فاطمه و حسن و حسين کسي نبود .

    ابن أبي الحديد شافعي (655هـ) :عن سلمة بن عبد الرحمان قال: فجاءعمر اليهم فقال: «والذى نفسى بيده لتخرجنّ إلى البيعة أو لأحرقنّ البيت عليكم .
    شرح نهج البلاغه ، ج1 ، ص164 .
    عمر به نزد ايشان آمد و گفت : قسم به کسي که جانم در دست اوست يا براي بيعت بيرون مي آييد و يا خانه را بر سر شما به آتش مي کشم .

    محمد بن جرير طبري (310هـ) :
    عن زياد بن كليب قال: أتى عمر بن الخطاب منزل علىّ وفيه طلحة والزبير ورجال من المهاجرين فقال: واللّه لأحرقنّ عليكم أو لتخرجنّ إلى البيعة»، فخرج عليه الزبير مصلتاً بالسيف فعثر فسقط السيف من يده فوثبوا عليه فأخذوه.
    تاريخ الطبرى ، ج2 ،‌ ص443.
    عمر بن خطاب به خانه على آمد در حالى كه گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وى رو به آنان كرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى كشم مگر اينكه براى بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد در حالى كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد و شمشير از دستش افتاد، در اين موقع ديگران بر او هجوم آوردند و شمشير را از دست او گرفتند.
    مغيرة بن مقسم ضبي :
    وي نيز از راويان بخاري و مسلم است . مزي در تهذيب الكمال در باره وي مي‌گويد :
    عن أبى بكر بن عياش : ما رأيت أحدا أفقه من مغيرة ، فلزمته .
    و قال أحمد بن سعد بن أبى مريم ، عن يحيى بن معين : ثقة ، مأمون .
    قال عبد الرحمن بن أبى حاتم : سألت أبى ، فقلت : مغيرة عن الشعبى أحب إليك أم ابن شبرمة عن الشعبى ؟ فقال : جميعا ثقتان .
    و قال النسائى : مغيرة ثقة .
    تهذيب الكمال ، ج28 ، ص400 .
    ابو بكر عياش : كسي را داناتر از مغيره نديدم که بخواهم با او همراه شوم .
    يحيي بن معين : او مورد اطمينان و امين است .
    ابن ابي حاتم : از پدرم سوال کردم که آيا روايت مغيره از شعبي براي تو دوست داشتني تر است يا روايت شبرمه از شعبي ؟ گفت : هر دو مورد اطمينانند.
    نسايي : مغيره مورد اطمينان است.

    مسعودي شافعي (345هـ) :فهجموا عليه وأحرقوا بابه ، واستخرجواه منه كرهاً ، وضغطوا سيّدة النساء بالباب حتّى أسقطت محسناً .
    اثبات الوصية ، ص143.
    به او هجوم آورده و درب خانه او را آتش زدند و او را به زور از آن بيرون آوردند و سرور زنان را با در چنان فشار دادند که سبب سقط محسن گرديد .
    تقي الدين سبکي در کتاب الطبقات الشافعية نام او را در زمره علماي شافعي مذهب مي آورد ؛ از اين رو ،‌اشكال شيعه بودن وي مردود است .
    الطبقات الشافعية ج3 ، ص 456 و 457 ، رقم 225، چاپ دار احياء الکتب العربية

    ابن عبد ربّه (463هـ) :ابن عبد ربّه در العقد الفريد مي‌نويسد :
    الذين تخلّفوا عن بيعة أبي بكر: علىّ والعباس، والزبير، وسعد بن عبادة، فأمّا على والعباس والزبير فقعدوا فى بيت فاطمة حتّى بعث اليهم أبو بكر عمر بن الخطاب ليخرجوا من بيت فاطمة وقال له: إن أبوا فقاتلهم . فأقبل عمر بقبس من نار على أن يضرم عليهم الدار فلقيته فاطمة فقالت: يابن الخطاب ! أجئت لتحرق دارنا ؟ قال : نعم أو تدخلوا فيما دخلت فيه الأمة فخرج علي حتى دخل على أبي بكر .
    العقد الفريد، ابن عبدربه، ج3، ص 63 طبع مصر .
    ابوبكر به عمر بن خطاب مأموريت داد كه برود و آنان را از خانه بيرون بياورد و به وى گفت: چنانچه مقاومت كردند و از بيرون آمدن خوددارى كردند، با آنان جنگ كن. عمر با شعله آتشى كه همراه داشت و آن را به قصد آتش زدن خانه فاطمه(عليها السلام)برداشته بود، به سوى آنها حركت كرد. فاطمه(عليها السلام)گفت: يابن الخطاب اجيت لتحرق دارنا؟ اى پسرخطاب! آتش آورده اى خانه مرا بسوزانى؟ گفت: بلى، مگر اين كه به آنچه امت در آن داخل شده اند (بيعت با ابوبكر) شما هم داخل شويد ... .

    ادامه...

    انتساب كتاب الإمامة والسياسة به ابن قتيبه :
    برخي از وهابيون ، در انتساب كتاب الإمامة والسياسة به ابن قتيبه اشكال مي‌كنند و از اين طريق مي‌خواهند رواياتي را كه وي در كتابش آورده و حقايقي را كه آشكار كرده است ، از اعتبار بيندازند . كه در جواب مي‌گوييم :
    اولاً : اين كتاب بارها با نام مؤلف آن «ابن قتيبه دينورى» در مصر و ساير كشورها چاپ شده و حتي چندين نسخه خطى از اين كتاب در سراسر دنيا ؛ از جمله در كتابخانه هاى مصر ، پاريس ، لندن ، تركيه و هند موجود است ؛
    ثانياً : بسيارى از علماى اهل سنت ؛ حتي از علماء و بزرگان معاصر آن‌ها ، به تأليف اين كتاب و صحت انتساب آن به ابن قتيبه تصريح داشته و در نقل روايات تاريخى به آن استناد كرده اند ثالثاً : عده اى از بزرگان اهل سنت عليرغم قبول صحت انتساب اين كتاب به « ابن قتيبه » و تأييد حقايق تلخ و ناگوارى كه در آن از تاريخ صدر اسلام نقل شده ، بر او ايراد گرفته اند كه چرا وى به وظيفه پرده پوشى و سانسور حقايق و تحريف تاريخ عمل نكرده است ! آن ها اظهار داشته اند كه او نيز همچون ديگران مى بايست از نقل اين حقايق خوددارى مى كرد !!
    ابن عربى در كتاب العواصم من القواصم اظهار مى دارد :
    و من اشد شيئ على الناس جاهل عاقل او مبتدع محتال. فاما الجاهل فهو ابن قتيبة فلم يبق و لم يذر للصحابة رسماً في كتاب الامامة و السياسة ان صحّ عنه جميع ما فيه .
    العواصم من القواصم ، ابن عربى ، ص248 .
    از سخت ترين و ناگوارترين امور در جامعه ، يكى انديشمند ناآگاه و ديگرى بدعت گذار حيله گر است ؛ اما انديشمند ناآگاه همچون ابن قتيبه است كه در كتاب «الامامة و السياسة» رسم [پرده پوشى ] را در مورد صحابه مراعات نكرده ؛ البته اگر نسبت همه کتاب به او صحيح باشد

    شايان ذكر است كه اهل سنت معتقدند بر مورخان و محدثان واجب است تا در هنگام مواجهه با اخبار مربوط به رفتارهاى سوء صحابه سكوت ، كتمان و پرده پوشى كنند .
    ابن حجر هيثمي مي‌نويسد :
    صرح ائمتنا و غيرهم في الاصول بأنه يجب الامساك عمّا شجر بين الصحابة.
    پيشوايان ما و ديگر فِرَق تصريح دارند كه بر همگان واجب است تا از نقل مشاجرات و درگيري هاى ميان صحابه اجتناب كنند .
    وقتى خوددارى از نقل مشاجرات صحابه واجب باشد ، اجتناب از نقل ظلم ها و تعديات و صدماتى كه به حضرت على ، صديقه شهيده و ساير اهل بيت (عليهم السلام) روا داشته اند در نزد آن ها به طريق اولى واجب است .

    ابن حجر هيثمى سپس در مورد «ابن قتيبه» و كتابش اظهار مى دارد :
    ... مع تأليف صدرت من بعض المحدثين كابن قتيبه مع جلالته القاضيه بأنه كان ينبغى له ان لايذكر تلك الظواهر، فإن أبى الاّ أن يذكرها فليبين جريانها على قواعد اهل السنة...
    الصواعق المحرقة ، ص93 .
    نظر به كتاب هايى كه بعضى از محدثان والامقام همانند ابن قتيبه [در حوادث صدر اسلام ] نوشته اند ، شايسته اين بود كه وى از ذكر جزييات حوادث اجتناب مى نمود ، و چنانچه ناچار از نقل آن ها بوده ، مى بايست جريان اين حوادث را مطابق قواعد اهل سنت تعديل و تبيين مى نمود.
    ابن حجر ، حتى سكوت و اجتناب را هم كافى نمى داند ؛ بلكه توصيه به «تحريف» و «تعديل» حوادث تاريخى مى كند!
    آيا شما از اين پيشنهاد و توصيه «ابن حجر» چيزى جز «جواز تحريف تاريخ» استنباط مى كنيد ؟

    ادامه....
    ابن قتيبه دينوري (212-276هـ) :
    وإن أبا بكر رضي الله عنه تفقد قوما تخلفوا عن بيعته عند علي كرم الله وجهه ، فبعث إليهم عمر ، فجاء فناداهم وهم في دار علي ، فأبوا أن يخرجوا فدعا بالحطب وقال : والذي نفسه عمر بيده . لتخرجن أو لأحرقنها علي من فيها ، فقيل له : يا أبا حفص ، إن فيها فاطمة ؟ فقال : وإن
    في رواية أن عمر جاء إلى بيت فاطمة في رجال من الأنصار ونفر قليل من المهاجرين .
    الامامة والسياسة - ابن قتيبة الدينوري ، تحقيق الشيري - ج 1 - ص 30 .
    ابي بکر به دنبال عده اي که حاضر نشده بودند با او بيعت کنند بود همان افرادي که نزد علي ( عليه السلام ) تجمع کرده بودند ، لذا عمر را به دنبال آنها فرستاد عمر سر رسيد آنان را صدا كرد، ولى آنها اعتنايى نكرده و از خانه خارج نشدند. عمر هيزم خواست و گفت:
    و الذى نفس عمربيده لتخرجنّ او لاحرقنّها على من فيها .
    به همان خدايى كه جان عمر در دست اوست، سوگند ياد مى كنم كه بيرون بياييد و گرنه خانه را با كسانى كه در آن هستند آتش خواهم زد. به عمر گفتند: اى اباحفص! فاطمه(عليها السلام) در اين خانه است. عمر پاسخ داد: باشد!!
    در روايت ديگري آمده است : عمر با عده زيادي از انصار و افراد کمي از مهاجرين درب خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها آمده بود .
    «ابن قتيبه» مى افزايد:
    ... فاطمه(عليها السلام) چون صداى آن ها را شنيد ، با صداى بلند ندا كرد:
    يا ابت يا رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) ماذا لقينا بعدك من ابن الخطاب و ابن ابى قحافه ... .
    الامامة و السياسة، ابن قتيبه، ج1، ص 30 .
    اى پدر! اى رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم)! ما پس از تو چه (ظلم‌ها) كه از (عمر) بن خطاب و (ابوبكر) ابن ابى قحافه ديديم...

    ادامه...

    علامه بلاذري (270هـ) :
    إن أبابکر آرسل إلي علي يريد البيعة ، فلم يبايع ، فجاء عمر و معه فتيلة . فتلقته فاطمة علي الباب فقالت فاطمة : يابن الخطاب ! أتراک محرّقا عليّ بابي ؟! قال : نعم ، و ذلک أقوي فيما جاء به أبوک .
    انساب الاشراف، بلاذرى، ج1، ص586.
    ابو بکر به دنبال علي براي بيعت کردن فرستاد چون على(عليه السلام) از بيعت با ابوبكر سرپيچى كرد، ابوبكر به عمر دستور داد كه برود و او را بياورد ، عمر با شعله آتش به سوى خانه فاطمه(عليها السلام) رفت. فاطمه(عليها السلام)پشت در خانه آمد و گفت: اى پسر خطّاب! آيا تويى كه مى خواهى درِ خانه را بر من آتش بزنى؟ عمر پاسخ داد: آرى! اين كار آنچه را كه پدرت آورده محكم تر مى سازد .
    بررسي سند روايت :
    بلاذري ، روايت را با اين سند نقل مي‌كند :
    المدائني، عن مسلمة بن محارب، عن سليمان التيمي وعن ابن عون : أن أبابكر ...
    مدائني :
    ذهبي در باره وي مي‌نويسد‌:
    المدائني * العلامة الحافظ الصادق أبو الحسن علي بن محمد بن عبد الله بن أبي سيف المدائني الاخباري . نزل بغداد ، وصنف التصانيف ، وكان عجبا في معرفة السير والمغازي والأنساب وأيام العرب ، مصدقا فيما ينقله ، عالي الاسناد .
    در ادامه از قول يحي بن معين مي‌نويسد :
    قال يحيى : ثقة ثقة ثقة .( قال احمد بن أبي خثيمة) سألت أبي : من هذا ؟ قال : هذا المدائني .
    يحيى بن مَعين در مورد او سه بار گفت : او مورد اعتماد است ، او مورد اعتماد است ، او مورد اعتماد است . احمد بن أبي خثيمة مي گويد : از پدرم پرسيدم نام اين شخصي که يحيي بن مَعين در مورد او اين مطلب را گفت ، چيست : پدرم گفت : نام او مدائني است .
    و نيز نقل مي‌كند :
    وكان عالما بالفتوح والمغازي والشعر ، صدوقا في ذلك .
    سير أعلام النبلاء - الذهبي - ج 10 - ص 401
    أبو الحسن مدائني (از علماي تاريخ بود) وعالم به جنگ ها و غزوه ها و شعر بود (ودر اين زمينه اطلاعات کافي داشت) و در مورد اين مسائل در زمره راستگويان به شمار مي رفت .

    ادامه...


    و ابن حجر در تهذيب التهذيب مي‌نويسد :
    قال ابن منجويه : كان من سادات أهل المدينة و أشراف قريش : فضلا و علما و عبادة و شرفا و حفظا و إتقانا . )
    و قال أحمد بن صالح : ثقة ثبت مأمون ، ليس أحد أثبت فى حديث نافع منه .
    (تهذيب التهذيب ، ج7 ، ص 40 .)
    زيد بن أسلم القرشى العدوى :وي از روات ، بخاري ، مسلم و بقيه صحاح سته اهل سنت است ؛ از اين رو در وثاقت اين شخص ، هيچ ترديدي وجود ندارد .
    مزي در تهذيب الكمال در باره وي مي‌نويسد :
    و قال عبد الله بن أحمد بن حنبل عن أبيه ، و أبو زرعة ، و أبو حاتم ، و محمد بن سعد ، و النسائى ، و ابن خراش : ثقة .
    و قال يعقوب بن شيبة : ثقة من أهل الفقه والعلم ، و كان عالما بتفسير القرآن ، له كتاب فيه تفسير القرآن .
    (تهذيب الكمال ، ج10 ، ص17 .)
    أسلم القرشى العدوى ، أبو خالد و يقال أبو زيد ، المدنى ، مولى عمر بن الخطاب :وي نيز از روات بخاري ، مسلم و بقيه صحاح ا هل سنت و از صحابه است و از آن‌جايي كه تمامي صحابه از ديدگاه اهل سنت ، عادل هستند ، در وثاقت وي نمي توانند ترديد كنند .
    مزي در تهذيب الكمال مي‌نويسد :

    أدرك زمان النبى صلى الله عليه وسلم .
    و قال العجلى : مدينى ثقة من كبار التابعين . و قال أبو زرعة : ثقة .
    (تهذيب الكمال ،‌ ج2 ، ص530 )
    در نتيجه سند اين روايت صحيح است .حواست هست كه همشون سني هستن ديگه؟؟ گوش كن:

    ادامه...


    هنگامى كه مردم با ابى بكر بيعت كردند ، على و زبير در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند ، و اين مطلب به عمر بن خطاب رسيد . او به خانه فاطمه آمد ، و گفت : اى دختر رسول خدا ! محبوب ترين فرد براى ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود تو !!! ولى سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند .
    اين جمله را گفت و بيرون رفت ، وقتى على (عليه السلام) و زبير به خانه بازگشتند ، دخت گرامى پيامبربه على (عليهم السلام) و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود ، خانه را بر شماها بسوزاند ، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مى دهد !
    ابن أبي شيه سند روايت را اين گونه نقل مي‌كند :

    حدثنا محمد بن بشر نا عبيد الله بن عمر حدثنا زيد بن أسلم عن أبيه أسلم
    بررسي سند روايت :
    محمد بن بشر :
    مزي در تهذيب الكمال در باره وي مي‌گويد :
    قال عثمان بن سعيد الدارمى ، عن يحيى بن معين : ثقة .
    و قال أبو عبيد الآجرى : سألت أبا داود عن سماع محمد بن بشر من سعيد بن أبى عروبة فقال : هو أحفظ من كان بالكوفة .
    (تهذيب الكمال ، ج24 ، ص533 ).
    ابو عبيد گويد : از داود سؤال كردم از روايت محمد بن بشير از سعيد بن أبي عروبه ، گفت : او از نظر حفظ از تمامي كوفيان برتر بوده است .
    و ابن حجر در تهذيب التهذيب مي‌نويسد :
    و كان ثقة ، كثير الحديث .
    و قال النسائى ، و ابن قانع : ثقة .
    و قال ابن شاهين فى " الثقات " : قال عثمان بن أبى شيبة : محمد بن بشر ثقة ثبت .
    (تهذيب التهذيب ، ج9 ، ص 74 .)


    عبيد الله بن عمر بن حفص بن عاصم بن عمر بن الخطاب :مزي در تهذيب الكمال در باره وي مي‌نويسد :
    و قال أبو حاتم : سألت أحمد بن حنبل عن مالك ، و عبيد الله بن عمر ، و أيوب أيهم أثبت فى نافع ؟ فقال : عبيد الله أثبتهم وأحفظهم وأكثرهم رواية .
    و قال عبد الله بن أحمد بن حنبل : قال يحيى بن معين : عبيد الله بن عمر من الثقات .
    و قال أبو زرعة ، و أبو حاتم : ثقة .
    و قال النسائى : ثقة ثبت .
    و قال أبو بكر بن منجويه : كان من سادات أهل المدينة و أشراف قريش فضلا و علما و عبادة و شرفا و حفظا و إتقانا .
    (تهذيب الكلمال ، ج19 ، ص127 .)

       1   2   3      >