وَ أَنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ في بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا [وَ كُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ ... فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقْدَمُ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة .فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ آمِين .(فرائد السمطين ج2 ، ص 34 و 35 .)زماني كه فاطمه را ديدم ، به ياد صحنهاي افتادم كه پس از من براي او رخ خواهد داد ، گويا ميبينم ذلت وارد خان? او شده ، حرمتش پايمال گشته ، حقش غصب شده ، از ارث خود ممنوع گشته ، پهلوي او شكسته شده و فرزندي را كه در رحم دارد ، سقط شده ؛ در حالي كه پيوسته فرياد ميزند : وا محمداه ! ؛ ولي كسي به او پاسخ نميدهد ، کمک مي خواهد ؛ اما كسي به فريادش نميرسد .او اول كسي است كه از خاندانم به من ملحق ميشود ؛ و در حالي بر من وارد ميشود كه محزون ، گرفتار و غمگين و شهيد شده است .و من در اينجا ميگويم : خدايا لعنت كن هر كه به او ظلم كرده ، كيفر ده هر كه حقش را غصب كرده ، خوار كن هر كه خوارش كرده و در دوزخ مخلد كن هر كه به پهلويش زده تا فرزندش را سقط كرده و ملائكه آمين گويند .(آخه بي انصاف فهميدي درباره كي اين جوري گقتي؟؟به خدا جيگرمو آتيش زدي...)ذهبي در شرح حال امام الحرمين جويني مي گويد: وسمعت من الامام المحدث الاوحد الاكمل فخر الاسلام صدر الدين ابراهيم بن محمد بن المؤيد بن حمويه الخراساني الجوينى ... وكان شديد الاعتناء بالرواية وتحصيل الاجزاء حسن القراءة مليح الشكل مهيبا دينا صالحا .(تذکرة الحفاظ ج 4 ، ص 1505- 1506 ، رقم 24 )از امام روايت کننده و حديث گوي يگانه کامل فخر اسلام و صدر دين ابراهيم بن محمد بن المويد بن حمويه الخراساني الجويني روايت شنيدم ( درس گرفتم ) ... و وي بسيار به روايات و بدست آوردن کتب حديثي اهميت مي داد خوش صدا و خوش سيما بود و شخص با هيبت و دين دار و صالحي بود .+
ادامه...بازم دارم. مال خود سني ها رو هم بازم دارم. اينا منابع سني ها ست:امام الحرمين جويني ابن أبي شيبه علامه بلاذري ابن قتيبه دينوري محمد بن جرير طبري مسعودي شافعي ابن عبد ربّه ابن عبد البر قرطبي مقاتل بن عطية شهرستاني ابن أبي الحديد شافعي ابن تيميه حراني أبي الفداء صفدي ابن حجر عسقلاني و شمس الدين ذهبي أبو وليد محمد بن شحنه حنفي محمد حافظ ابراهيم عمر رضا كحالةعبد الفتاح عبد المقصود پشيماني ابوبكر در آخرين روزهاي زندگي
امام جويني (730هـ) :از آن جايي كه روايت جويني اهميت بيشتري داشت و نيز تصريح به مقتوله بودن صديقه طاهره دارد ، ما نخست اين روايت را نقل و بقيه روايات را بر طبق سال وفات صاحب كتاب ، ميآوريم . جويني « استاد ذهبي » از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اين گونه روايت مي کند :
روزي پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم نشسته بود ، حسن بن علي بر او وارد شد ، ديدگان پيامبر كه بر حسن افتاد ، اشك آلود شد ، سپس حسين بن علي بر آن حضرت وارد شد ، مجدداً پيامبر گريست . در پي آن دو ، فاطمه و علي عليهما السلام بر پيامبر وارد شدند ، اشك پيامبر با ديدن آن دو نيز جاري شد ، وقتي از پيامبر علت گريه بر فاطمه را پرسيدند ، فرمود :
جواب كامل اونجا جا نشد؛ باقيشو اينجا مينويسم.پس گوش كن :
«من اين جريان را براي استادم ابو جعفر نقيب خواندم، او گفت: وقتي که پيامبرصلياللهعليهوآلهوسلم خون کسي که دخترش زينب را ترسانيد و او سقط جنين کرد را مباحشمرد، قطعا اگر زنده بود خون کساني را که دخترش فاطمه عليهاالسلام را ترسانيدند(و آزار دادند و بيمار کردند) که باعث شد فرزندش (محسن) را سقط کند، حتما مباح ميشمرد.»ابن ابي الحديد ميگويد، به استادم گفتم:«آيا از شما نقل کنم آن چه را مردم ميگويند که فاطمه بر اثر ترس (و ضرباتي که براو وارد شد) فرزندش را از دست داد؟پس گفت: نه! از طرف من نقل نکن! و همين طور رد و بطلان آن را نيز از طرف من نقل نکن! چون اخبار در اين زمينه متعارض است.»(شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج14، ص193/ ر.ک: زندگي علي عليهالسلام ،ص252)+خودابن ابي الحديد نيز در قسمتي از کلامش اعتراف ميکند؛ آن جا که ميگويد: «عَلي اَنجَماعَةً مِنْ اَهْلِ الحَديثِ قَدْ رَوَوْا نَحوَهُ، گروهي از اهل حديث (از اهل سنت نيز) مانند آن چه را شيعيان ميگويند نقل کردهاند.(شرح نهج البلاغه، ج2، ص21)+سکوني که يکي از راويان اهل سنت است ميگويد: «نزد امام صادق عليهالسلام رفتم؛ در حالي که غمگين و ناراحت بودم. امام صادق عليهالسلام فرمود:اي سکوني! چرا ناراحتي؟! گفتم: خداوند فرزند دختري به من داده (از اين که فرزندم پسرنبوده و دختر است ناراحتم) پس حضرت فرمود: اي سکوني، سنگيني دخترت را زمينبر ميدارد و روزي او بر خداوند است و بر غير اجل شما زندگي ميکند و از رزق شمانميخورد (پس چرا ناراحتي؟).»سکوني ميگويد: (با کلمات امام صادق عليهالسلام ) غمم رفت. آن گاه فرمود:«ما سَميْتَها؟ قُلْتُ: فاطِمَةَ. قالَ: آهْ آهْ ثُم وَضَعَ يَدَهُ عَلي جَبْهَتِهِ وَ کَاني بِهِ قَدْ بَکي وَ قالَ: اِذا سَميْتَها فاطِمَةَ فَلاتَسُبها وَلا تَضْرِبْها وَلاتَلْعَنْها. هذَا الاِْسْمُ مُحْتَرَمٌعِنْدَاللهِ عَزوَجَل وَ هُوَ اِسْمٌ اِشْتَق مِنْ اِسْمِهِ لِحَبيبَتِهِالصديقة» وَ کانَ الاِمامُ لَما سَمِعَ بِاسْمِ فاطِمَةَ ذکر جَدتَهُ وَمَصائبَها وَلَمْ يَزَلْ يَذْکُرُ وَ يَقُولُ: وَ کانَ سَبَبُ وَفاتِها اَنقُنْفُذَ مَوْلي فُلان(شجره طوبي، محمدمهدي حائري، ص417، (منشورات شريف رضي))چه نامي بر او گذاردي؟ گفتم: فاطمه: فرمود:آه آه. سپس دست خود را بر پيشانياش گذاشت و گويا گريه ميکرد و فرمود: حال که اورا فاطمه ناميدي به او ناسزا نگو؛ او را (کتک) نزن و نفرينش نکن (چرا که) اين نامدر نزد خداوند با عظمت محترم است؛ و آن نامي است که خداوند از اسم خود براي حبيبهخود صديقه گرفته است. (آن گاه سکوني ميگويد:) هميشه امام صادق عليهالسلام اينگونه بود که وقتي نام فاطمه عليهاالسلام را ميشنيد به ياد جدهاش (فاطمه) ومصيبتهاي او ميافتاد و هميشه تذکر ميداد و ميگفت: سبب شهادت فاطمه عليهاالسلام ضربتي بود که قنفذ، غلام فلاني (يعني عمر) بر او وارد ساخت.توجه داريد که سکوني با همه وثاقتي که دارد، اينجا تعصب سنيگري خويش را نشان داده و ذيل کلام امام صادق عليهالسلام را حذف و تحريف نموده است. با اين حال، مطلب روشن است که سبب شهادت فاطمه زهرا عليهاالسلام همان ضرباتي بود که به دست قنفذ وعمر بر آن حضرت وارد شد...چنان که ابابصير از امام صادق عليهالسلام متن کامل کلام حضرت را به اين صورت نقل نموده است:« وَ کانَ سَبَبُ وَفاتِها اَن قُنْفُذَ مَوْلي عُمَرَ لَکَزَها بِنَعْلِ السيْفِ بِاَمْرِهِ فَاَسْقَطَتْ مُحْسِنا وَ مَرِضَتْ مَرَضا شَديدا وَلَمْتَدَعْ اَحَدا مِمنْ آذاها يَدْخُلُ عَلَيْها، سبب فوت فاطمه عليهاالسلام ضرباتي بود که قنفذ، غلام عمر با غلاف شمشير بر آن حضرت به فرمان عمرزد؛ پس (فرزندش) محسن را از دست داد و به شدت بيمار شد و هيچ يک از آزار دهندگان خويش را راه نداد (که به ديدن او بيايند)( که در کتاب شيعي بحار الانوار، ج43، ص170 اومده)تو بگو. آخه وقتي خودشون دارن مي گن اره ما کشتيم حضرت زهرا رو تو چي مي ياي ميگي؟؟واقعا برات متاسفم...اينم چند تا کتاب شيعه است. بخون:هنگامي که خواستند علي عليهالسلام را به مسجد ببرند با مقاومت فاطمه عليهاالسلام روبرو شدند و فاطمه عليهاالسلام براي جلوگيري از بردن همسر گرامياش صدمههاي روحي و جسمي فراواني ديد که بيان همه آنها از توان زبان و قلم خارج است؛فقط به گوشهاي از آن در يک نقل تاريخي اشاره ميکنيم؛ وگرنه در اين موضوع، نقلهاي تاريخي فراوان است.خلاصه ماجرا همان است که در نامه خود عمر به معاويه آمده است. در بخشي از آنچنين مينويسد:«... وقتي درب خانه را آتش زدم (آن گاه داخل خانه شدم) ولي فاطمه درب خانه راحجاب خود قرار داد و مانع از دخول من و اصحابم شد. با تازيانه آن چنان بر بازوي او زدم که مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوي او ماند؛ آن گاه صداي ناله او بلند شد؛ چنان که نزديک بود به حال او رقت کنم و دلم نرم شود؛ ولي به ياد کشتههاي بدر و اُحد که به دست علي کشته شده بودند... افتادم، آتش غضبم افروختهتر شد و چنان لگديبر درب زدم که از صدمه آن جنين او (به نام محسن) سقط شد." فَعِنْدَ ذلک صَرَخَتْ فاطِمَةُ صَرْخةً... فَقالَتْ يا اَبَتاهُ يا رَسُولَ اللهِ هکَذا کانَ يُفْعَلَبِحَبيبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ... ؛ در اين هنگام، فاطمه چنان ناله زد، پس فرياد زد: اي پدر بزرگوار! اي رسول خدا! اين چنين با عزيز دلت و دخترت رفتار کردند." سپس فرياد کشيد: فضه به فريادم برس که فرزندم را کشتند. سپس به ديوار تکيه داد و من اورا به کنار زده، داخل خانه شدم. فاطمه در آن حال ميخواست مانع (بردن علي) شود، مناز روي روسري چنان سيلي به صورت او زدم که گوشواره از گوشش به زمين افتاد...»(بحار الانوار، ج30، ص293، (چاپ جديد)؛ ج8، ص230، (چاپ قديم) و رياحينالشريعة، ج1، ص267) +آن چه بيان شد و قلم با صد شرمساري آن را بر صفحه کاغذ آورد،تنها گوشههايي از ستمهايي است که بر آن بانوي دو جهان رفته است.(کتاب "الهجوم علي بيت فاطمه"، حسين غيب غلامي، در اين باره روايات مربوطه را خوب بررسي کرده است)
سلام.از تشريف فرماييتان به وبلاگ ني نامه سپاسگزارم. نظرتان را بارها خواندم ليك چيزي از آن حاصلم نشد!فرموده ايد(...خيلي كورم) تا آنجا كه از خويش اطلاع دارم همه مي گويند بينايي و حتي به چشم پزشكي هم كه رفتم گفت تو كه كور نيستي پس چرا.....؟
فرموده اي(... كل كلو كنار بگذار..) نمي دانم اين يعني چه؟؟؟!!
با زبان خشونت و بيان تهديد ره به جايي نمي بريد. كمي هوشيارتر باشيد. آهنگي روي وبلاگتان گذاشته ايد ودر آن از شهادت فاطمه زهرا(س) توسط.... حكايت مي كند. به نظرم فاطمه به فوت طبيعي از دنيا رفتند و كسي ايشان را مورد ضربه و آزار فيزيكي قرار ندادند. هر چند ايشان از برخي صحابه مانند عمر فاروق و ابوبكر صديق نارضايتي داشتند ليك....
عليك
زيارت قبول اخوي
ما رو دعا كردي؟
سلامچند وقتيه يه سوال بدجوري فکرم و مشغول کرده.با دوستان ديگه در ميون گذاشتم قرار شد يه گروه بشيم براي يافتن جوابش.اگر شما هم زحمت بکشيد و دقايقي فکر کنيد و نظرتون رو برام از طريق ايميل ارسال کنيد حسابي به هيات کمک کرديد.چرا هيات؟؟؟ ميگم.با توجه به اينکه حضرت آقا امر فرمودند هر کسي در شغل و حرفه و کسب و کارش در اين سال نوآوري ايجاد کنه و سعي در شکوفايي استعدادهاي نهفته داشته باشه ،به اين فکر افتاديم تا امر آقا رو در بحث مداحي و اداره محافل اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام اطاعت کنيم اما نه مثل بعضي ها گلدونه اينور اطاق رو بگذاريم اونور بعد بگيم نوآوري کرديم.يه نوآوري اساسيهرچي به ذهنتون ميرسه حتي اگر به ديد خودتون اهميت نداره بنويسيد و ارسال کنيد. شايد نظرتون به ما نگاه جديدي رو بخشيد.ملتمس دعا
سلام
داداش ريا نشه اين همه عكس !( شوخي)
خوشحال شدم از وبتون بازديد كردم
بسم الرب الحسين عليه السلامسلام بابا من كه دلم نمياد حرفاي اون يادداشت دوميه رو تكرار كنم...
ولي خداييش خيلي خنديديم....
التماس دعا
ياعلي مدد.
سلام.
زيارت قبول!
دلم برا خونه ي آقا تنگ شده
يا علي.