• وبلاگ : يگان امُل هاي مدرنيسم نشده ... امُليسم
  • يادداشت : راهيان . . . نور!
  • نظرات : 1 خصوصي ، 17 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    کف اتاق را نگاه کردم. ديدم کف اتاق پر از خون است. آنژيوکت از دست منوچهر درآمده بود و خونش مي ريخت. پرستارداشت دستش را مي بست که صداي اذان پيچيد توي بيمارستان. منوچهر حالت احترام گرفت. دستش را زد توي خون­ها که روي تشک ريخته بود و کشيد به صورتش. پرسيدم: ((منوچهر جان چه کار مي کني؟))گفت: ((روي خون شهيد وضو مي گيرم)).دو رکعت نماز خوابيده خواند. دستش را انداخت دور گردنم. گفت: ((منرا ببر غسل شهادت کنم)). مستاصل ماندم. گفت: ((نمي خواهم اذيت شوي)). يک ليوان آب خواست. تا جمشيد ليوان آب را بياورد، پرستاريک دست لباس آورد ... لحظات شهادت جانباز شهيد منوچهر مدق.. بروزم

    دي وي دي عکس و کتاب تخصصي دفاع مقدس در وبلاگ hoorcd.blogfa.com آماده عرضه و توزيع مي باشد. اگر مايل بوديد سري به وبلاگ مربوطه بزنيد.
    اطلاعات آماري دقيق از 95ماه جنگ و دفاع مقدس به همراه عکسهاي منتشر نشده و ناب ....