سلام
اول سال نو رو بهتون تبريك ميگم .
بعداز چند روز دوري از بروبچهها با وبلاگ شما جلا دادنه آينه دلمو شروع كردم. همه مطالبو خوندم عالي بود دهنم و بستي. همهي حرفاي گفتني و شما گفتيد. از يه دل ساده است معلومه . راستي عكس دومي خيلي قشنگه بلاخره بعد از چند سال چشماي سياه من تونست خاك عشق و دوباره ببينه البته اين ديدن كجا و اون ديدن...
آخ، وقتي شما سفر بوديد همش ميگفتم الان فكه هستن چند ساعت بعد ميگفتم ديگه بايد رفته باشن طلائيه، حتما الان دو كوهه هستن... خلاصه مامانم كلافه شده بود هم از اين قضيه، هم اينكه چپ و راست ميگفتم نذاشتي من برم... اما خودم ميدونم كه اينا بهونه است كارت دعوت دست كسي ديگهاي بوده ولي خب چه كنم. بابت اين متن جديدم نميتونم حرفي بزن (حتما الان خدا رو شكر ميكنم كه حرفي ندارم) جزء و لا يمكن الفرار من حكومتك
راستي تو فكر ساختن يه وبلاگم
پناه ميبرم به آفريدگار فلق